ڕۆژپڕێس | Rojpress

هەواڵ، وتار، شێعر و پەخشان، زانیاری سەبارەت بە کوردستان

رهبران بعد از قاسملو و شرفکندی

کریس کوچرا روزنامه‌نگار و کردشناس  فرانسوی ، نویسنده کتاب  تاريخ جنبش‌های ملی کردها  در مصاحبه با نارین محمدی در رابطه با کردستان  و کردها / این مصاحبه توسط خانم نارین محمدی و دو سال پیش انجام شده است. اما تاکنون شرایط لازم برای منتشر کردن آن به دلایلی وجود نداشته است. ایشان اوضاع کنونی را برای انتشار این مصاحبه بسیار حساس و ضروری تشخیص دادند. لذا از من که در آن مصاحبه به عنوان مترجم حاضر بودم خواستند که این مصاحبه را مستقیناً به زبان فارسی پیاده کنم.

نارین: چگونه با کردها آشنا شدید؟

کوچرا: کاملاً تصادفی! در سال 1971 ما از فرانسه آمدیم و می خواستیم که به جنوب عراق رفته و با مردمی که در کوهستانهای آنجا زندگی می کردند دیدار کنیم. اما وزارت اطلاعات عراق به ما گفت که شما باید به شمال رفته و کردها را ببینید. در آن زمان رابطه بعثیها با کردها و ملامصطفی بارزانی خوب بود. نه اینکه کاملاً خوب باشد، اما نسبتاً خوب بود. بعد از امضای قرارداد یازدهم مارس بود و بنابراین رابطه بین بعثیها و کردها در زمان ملا مصطفی بارزانی خوب بود و آنها ما را فرستادند که ژنرال بارزانی را ببینیم. و تصادفاً زمانی که ما ژنرال بارزانی را ملاقات کردیم، عبدرالرحمن قاسملو هم آنجا بود . ما با او رابطه دوستانه ای را آغاز کردیم. [منظور از ما در این جمله خود کریس کوچرا و همسرش است] و ما ژنرال بارزانی و کردها را خیلی دوست داشتیم. آنها مردمان خونگرمی بودند، می خندیدند، و خیلی رفتار دوستانه ای داشتند، اما بعثیها در مقابل خیلی خشن و کله خشک و عصبانی بودند؛ به همین خاطر است که ما خاطرات بسیار خوبی از مردم کرد داشته و هنوز هم آنها را خیلی دوست داریم.

نارین: لطفاً روش تفکر دکتر قاسملو را آن طوری که خودتان دریافته اید برای ما تشریح کنید.

کوچرا: او ذهن بسیار وسیعی داشت. دارای بینش بسیار وسیع و عمیقی بود از تمام فاکتورهای مربوطه؛ فاکتورها و عوامل داخلی و خارجی. او در اروپا زندگی و تحصیل کرده بود. او با بسیاری از رهبران خارجی ملاقات کرده بود و بسیار باهوش بوده و دیدی وسیعی را در این ملاقاتهایش به دست آورده بود  و رهبر بسیار لایقی بود.

نارین: لطفاً درباره خاطراتی که از دکتر قاسملو دارید حرف بزنید.

کوچرا: یکی از خاطراتی که از او دارم حرفهایی بود که او درباره سمکو می­ زد. او به من گفته است که در همان سالی به دنیا آمده است که سمکو کشته شده است. البته او دقیقاً نمی دانست که کی به دنیا آمده است. یک بار بحثی بین مادر او و یکی از پسرعموهایش در گرفته بود. مادرش می گفت که او در زمانی به دنیا آمده است که آلبالو رسیده بود، ولی پسرعمویش می گفت که در زمانی به دنیا آمده است که هوا سرد و برفی بوده است. و این شش ماه تفاوت است. درباره مرگ سمکو او گفت که پدرش به او نصیحت کرده است که وقتی که زبان یک فارس را دیدی آگاه باش که او دارد دروغ می گوید، از او دوری کن. او بارها این را به من گفته بود، اما خود او قربانی زبان فارسهای دروغگو شد. این نصیحت حتی نتوانست برای او هم کارساز باشد. او درباره پدرش هم زیاد برای ما تعریف کرده بود. پدرش یک “آقا”[1] و یک فئودال بزرگ بود. او مالک چندین ده بوده و زنها و فرزندان زیادی داشت. پدرش به باکو، محل اقامت کردها در شمال، رفته بود. در آن زمان که من داشتم اولین کتابم را می نوشتم، او کمکهای زیادی به من کرد. او اطلاعات زیادی در مورد جمهوری مهاباد، قاضی محمد و همچنین در مورد ملا مصطفی بارزانی به من داد؛ در مورد روابط او با کردها در زمانی که در اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. او یک دایرةالمعارف زنده بود، یک دایرةالمعارف متحرک.

همچنین قبل از جنگ در 5-1974 بین ملامصطفی بارزانی و عراق او نقش میانجی را بین ژنرال بارزانی و صدام حسین را ایفا کرد. و اطلاعات زیادی را در مورد نقش وساطت خود در این جریان و نیز مواضع بعثیها و نیز بارزانیها را در اختیار من قرار داد. ما از طریق او اطلاعات زیادی دریافت کردیم.

نارین: لطفاً در مورد زندگی شخصی او اندکی صحبت کنید.

کوچرا: او با یک زن چکسلواکی ازدواج کرد؛ هلن قاسملو. از او دو دختر داشت. او مدتی را در پراگ زندگی کرد. ابتدا او به پاریس آمد. او گفت که پدرش او را به پاریس فرستاده است. برادر بزرگترش احمد، که البته از یک مادر دیگر بود، قبل از او به پاریس آمده بود. مادر دکتر قاسملو آشوری بود. او به شوخی تعریف می کرد که وقتی که به پاریس آمده بود یک عالمه چنگال و کارد و قاشق سر سفره غذا حاضر بوده است که در ده خودشان آنها را ندیده بوده است، او به شوخی می گفت که نمی دانسته از کدامشان و چگونه باید برای خوردن غذا استفاده کند. او در سال 1949 به پاریس آمد و یک سالی در آنجا بود. بعد در یک تظاهرات برعلیه شاه شرکت کرد. به همین دلیل بورسیه او قطع شد. به همین خاطر بود که او به چکسلواکی رفت، چون در آنجا به چپی ها کمک می کردند که تحصیلات خود را به صورت رایگان ادامه دهند. او رساله دکترای خود را در پراگ درباره ساختار اقتصادی کردستان نوشت. وی مدت زیادی در پراگ ماند و بعد به عراق رفته و در وزارت طرح و برنامه Ministry of Planning در بغداد کار کرد. در سال 1968 که نیروهای شوروی به پراگ حمله کردند او از دوپشک حمایت می کرد. دکتر قاسملو در آن زمان پیرو عقاید مارکسیستی و کمونیستی بودف اما از آنجا که او ذهنی لیبرال داشت، از دوپشک حمایت می کرد. به خاطر همین بعد زا اینکه دوپشک سقوط کرد، او در چکسلواکی دچار مشکل شده و به بغداد  رفته و با وزارت طرح و برنامه در عراق شروع به همکاری کرد. وقتی که ما او را در سال 1971 ملاقات کردیم او در این وزارتخانه کار می کرد.

نارین: درباره کتابی که شرح مذاکرات دکتر قاسملو با رژیم آیت الله خمینی در آن آمده است. ما این کتاب را خوانده ایم، اما از آنجا که این کتاب در ایران قاچاق بوده است، هیچ اسم و عنوانی از آن نداریم.

کوچرا: نام آن به انگلیسی Kurdish Challenge: The Mad Dream of Independence چالش کرد: رؤیای دیوانه وار استقلال. عزیز ماملی نتوانسته است این عنوان را ترجمه کند، برای اینکه نتوانست واژه ای فارسی معادل Challenge بیابد.

نارین: اطلاعات موجود در کتاب را چگونه به دست آورده اید؟

کوچرا: من می دانستم که هر دو طرف؛ دکتر قاسملو و ایرانیان، یعنی افراد اطلاعات نوارهای ضبط شده مکالمات را داشتند. بعد از اینکه دکتر قاسملو کشته شد، من از حزب دموکرات کردستان ایران درخواست کردم که نوارها را در اختیار من بگذارند. در آن زمان ماموستا عبدلله حسن زاده دبیرکل حزب بود. وقتی که من در پاریس از ایشان خواستم که کاستها را در اختیار من بگذارند، ایشان گفتند که متأسفانه آنها در عراق، در کویه سینجاق، در مقر مرکزی حزب هستند. وقتی که در کویه سینجاق درخواستم را مطرح کردم، ایشان گفتند که کاستها در پاریس هستند. بعد از چند سال ایشان گفتند که کاستها در پاریس هستند و گفتند که می توانم به آنها گوش کنم. من فارسسی بلد نیستم، لذا یکی از اعضای این حزب آنها را برای من ترجمه می کرد. من بارها به دفتر حزب در پاریس مراجعه کردم، و به این نوارها گوش کردم و این شخص آنها را برای من ترجمه می کرد. این در سال 1989 یا 90 بود. در همان سالی که دکتر قاسملو مرد من داشتم کتابم را می نوشتم، اما کتابم در سال 1997 منتشر شد. وقتی که من کتاب را به زبان فرانسه تمام کردم، بعد از آن توانستم به این کاستها گوش کنم. لذا آن چیزی که در کتاب فارسی آمده است، از کتاب به زبان فرانسه کاملتر است. وقتی که عزیز ماملی این کتاب را ترجمه کرد از او در خواست کردم که محتوای این کاستها را هم به کتاب بیفزاید. و برای اولین بار مقاله ای بسیار کوتاه در لوموند به چاپ رساندم، اما این مقاله بسیار مختصر بود. من حدود پنج سال روی این کتاب کار کردم. این البته دومین کتابم بود. کتاب اولم با نام Kurdish National Movement حرکت ملی کرد، در سال 1979 منتشر شده است.

نارین: آیا در زمانی که او در خانه شما بوده است، هیچگاه خبرهای بدی در مورد فعالیتهای سیاسی او به وی می رسید؟ واکنش او به این خبرهای بد چه بوده است؟

کوچرا: ما خانه ای در منطقه ای ییلاقی در اطراف پاریس داشتیم که یکی از جلسات کمیته مرکزی حزب در آنجا برگزار شد. اما ما هیچگاه خبرهای بد دریافت نمی کردیم. همیشه خبرهای خوب به ما می رسید. اما می دانید که ما چرا دکتر قاسملو را دوست داریم؟ برای اینکه او همیشه می خندید. حتی زمانی که خبرهای بدی دریافت می کرد، همچنان می خندید. البته کردها عموماً اینگونه اند. آنها همیشه می خندند، حتی زمانی که دنیا به کام آنها نیست.

نارین: شما دکتر شرفکندی را هم می شناسید، نه؟

کوچرا: بله! ما دکتر شرفکندی را به دکتر قاسملو معرفی کردیم. دکتر سعید به همراه همسر و فرزند کوچکش در پاریس و در نزدیکی خانه ما زندگی می کردند. یک شب که دکتر قاسملو به خانه ما آمده بود برای صرف شما، ما دکتر سعید را هم دعوت کردیم و آنها در آنجا با هم آشنا شدند.

نارین: عقاید و شیوه تفکر دکتر شرفکندی چطور بود؟

کوچرا: دکتر سعید هم انسانی تحصیلکرده، بسیار باهوش و آگاه بود. چند روز قبل از اینکه کشته شود برای صرف شام به خانه ما آمده بود. او در این دیدار به دکتر قاسملو انتقادات جدی ای وارد کرد. او گفت که دکتر قاسملو مسایل امنیتی را رعایت نمی کند [منظور امنیت شخص خود دکتر قاسملو است] اما خود او همان اشتباه را در برلین تکرار کرد. او بدون هیچ تدبیر امنیتی برای صرف شام به یک رستوران خیلی کوچک رفت. همسرم یک عکس بسیار زیبا از دکتر شرفکندی گرفته است؛ زمانی که آنها در کوههای مرزی ایران-ترکیه-عراق بودند. خانم زانا برای ملاقات دکتر شرفکندی آمده بود. آنها در دو طرف یک میز نشسته و با هم بحث می کردند و در وسط این میز و میان آنها کره جغرافیا قرار داشت. تصویری از دو سیاستمدار کرد که داشتند در مورد مسایل و مشکلات جهانی صحبت می کنند؛ تصویر بسیار زیبا و جذابی بود. هرچند دکتر شرفکندی هم بسیار باهوش و آگاه بود، اما اطلاعات او در زمینه روابط بین الملل به پای دکتر قاسملو نمی رسید.

مترجم مصاحبه: آقای  آرش دکلان
کوردانه

1 comments on “رهبران بعد از قاسملو و شرفکندی

  1. : ڕۆژپڕێس / Rojpress
    2011-08-01
    در تيررس تاريخ معاصر مرورى تاريخى به جدال امروزى حزب دمكرات كردستان ايران (حدكا) و عبدالله مهتدى 5 / 1 / 2011 غفار غلام ويسى- عبدالله شريفى- داريوش نيكنام مقدمه اخيرا عبدالله مهتدى كتابى تحت عنوان (پنج سال با عبدالله مهتدى) منتشر كرده است۔ حزب دمكرات كردستان ايران (جناح تحت رهبرى مصطفى هجرى)، به بهانه پاسخ به نظراتى از جانب عبدالله مهتدى در باره جنگ كو مه له و حزب دمكرات ، كه در اين كتاب به این موضوع نیز پرداخته شده است، بيانيه اى منتشر كرده است كه در آن بار ديگر و در پوششى “امروزى تر” به روايت خود از بخشى از تاريخ معاصر كشمكش هاى سياسى در كردستان ايران پرداخته است۔ موضوع اصلى اين بيانيه رويداد سياسى مهم “جنگ حزب دمكرات و كومه له” مي باشد۔ حدكا از كنگره هشتم آن حزب تا اين مورد اخير راجع به آن رويدادهاى تاريخى رسما چيزى نگفته بود۔ بى ترديد جايگاه دو طرف اين مناقشه و اهميت تاريخى مضمون مورد نزاع، ما را واداشت كه در اين رابطه اقدام به يك بررسى تاريخى و بازخوانى وقايع و رويدادهاى مورد جدل، كنيم. از آنجا كه ما خود نيز از جمله فعالين و سازندگان آن تاريخ هستيم، بنا به اهميت مقاطع مورد بحث، خود را موظف دانستيم در مقابل روايت و بازخوانى حزب دمكرات كردستان و عبدالله مهتدى، روايت خود را در متنى اگر چه نسبتا مفصل اما در حد توان روشنگر و واقع بینانه ارائه دهيم ۔ تلاش ما اين است كه به دور از جار و جنجال، يك بار ديگر و براى در دسترس گذاشتن حقايق مربوط به جنگ حزب دمكرات بر عليه كومله براى نسل تازه اى از مبارزين كمونيست و انسانهاى شريف و منصفى كه به دنبال حقيقت هستند و منفعت هاى حقير سياسى چشم و ذهنشان را كور نكرده است، اسناد و فاكت هاى اين رويداد مهم سياسى را در معرض قضاوت عموم قرار دهيم۔ روى سخن ما با اين نسل مى باشد۔ حدكا هنوز بر اساس سنت و فرهنگ سياسى خود جامعه كردستان را جامعه اى عقب مانده مى داند و هنوز ظرفيت هاى اين نسل جديد و پر شور كه در پي حقايق تاريخ معاصر سياسي كردستان و ايران مى باشد را نشناخته است۔ ما اين فاكت ها را و اين اسناد را براى آنها بار ديگر مكتوب مى كنيم. ما مي خواهيم كه تجارب يك نسل از كمونيستهاى متشكل در صفوف كومه له و حزب كمونيست ايران در يك دوره پر تلاطم سياسى را در اختيار اين نسل قرار دهيم، بويژه اينكه اين روزها بازار تحريف و از دسترس عموم خارج كردن اين مستندات به يك امر شبانه روزى كسانى تبديل شده كه نان به نرخ روز خوردن سياسى خصلت نما ى كاراكتر سياسى آنها شده است۔ اين باز خوانى بخشى از تلاشى است در دفاع از سنت هاى انقلابى و دگرگون كننده اى كه مهر خود را بر تحولات سياسي و اجتماعى در يك بعد تاريخى در جامعه كردستان و به یک معنی بر تحولات معاصر جامعه ایران زده است۔ قطعا در چنيين موردى بر خلاف اطلاعيه و بيانيه ها و طومارنویسی ها برای اعلام موضع، و یا مصادره تاثیرات و دستاوردهای مهم این رویاروئی، ارائه یک توضیح تفصیلی تر و تحلیلی را لازم تشخیص دادیم. از این نظر اميد و توقع ما بر اين است كه علاقه مندان و كنكاشگران حقايق، تفصيل كلام را بر خود هموار سازند وآنرا زمینه ای برای دستیابی به حقایق عمیقتری که پشت آن رویاروئی قرار داشت در نظر بگیرند. همچنين بدون هيچ ابهامى اعلام ميكنيم كه اين نوشته “بيطرفانه” نيست بلكه قاطعانه جانبدار و از زاويه دفاع از كمونيسم دخيل در مقاطعى از حيات سياسى جامعه كردستان، ميباشد۔ اكنون شعار “بيطرفى” و “جنگ تقصير هر دو طرف بود” زبان حال روايت” منعطف” شده بخشى از ناسيوناليسم كرد است كه با جنگ خليج وفروپاشى بلوك شرق بدنيا آمده است۔ ما اينگونه روايات را نيز در كنار روايت صريح تر حدكا و اظهارات اخير جناح دوم آن حزب(حزب دمكرات كردستان، جناح خالد عزيزى) كه بعد از بحث در پلنوم چند روز اخير خود منتشر كرده اند، بيانات مشترك يك جنبش ميدانيم۔ ما سعى ميكنيم منشا و جايگاه سنت دست به اسلحه بردن را برای تثبیت خود به عنوان نماینده انحصاری ناسیونالیسم کرد و یا آن تعبیر عامه پسند و “خلقی” پسند “جنبش کردستان” و یا “جنبش خلق کرد” در مقابل “رقبا” و همچنین مخالفين سياسى را نشان بدهيم۔ احزاب ناسيوناليست كرد، در سنت دست به اسلحه بردن حتى عليه همديگرتاریخى مفصل دارند، از اين روش نه تنها عليه كمونيست ها بلكه در بين خودشان نيز بارها بكار گرفته اند، در اين رابطه تاريخ آنها مملو از زد و خورد نظامى ميباشد. باز خوانى مقاطع تاريخى و شرايط كنونى اولين سوالى كه به ذهن هر خواننده اى ممكن است خطور كند اين است كه چرا بعداز حدود ٢٠ الى ٢٥ سال دقيقا در چنيين شرايطى و در متن اوضاع سياسى كنونى، جدال روايت ها بار ديگر به جلو صحنه رانده ميشوند؟ قبل از هر فاكتور تاريخى ديگر قطعا منافع امروزى و آرزوهاى آتى حدكا انگيزه و محرك اين بازخوانى است۔ براى اين منظور بايد گفت منافعى زمينى تر كه اين ديگر ريشه در تحولات سياسى سال هاى اخير دارد، حكم به بازخوانى “ناگهانى” آن رويدادها را كرده است۔ در اين باره ميشود به نكاتى در اين باره اشاره كرد۔ ١۔ تداوم پروژه ناسيوناليزه كردن تاريخ كمونيستى كومه له ٢۔ موقعيت رو به تنزل ناسيوناليسم كرد در عراق در موازنه جديد ٣۔ عدم حضور كمونيزم كارگرى قدرتمند و دخيل در كردستان ايران و عراق بعد از مرگ منصور حكمت ٤۔ چشم دوختن و اميد بستن مجدد جریانات مختلف ناسیونالیسم کرد به تحولات درون رژيم اسلامى ٥۔ سكوت و تمكين چندين ساله حزب كمونيست ايران و كو مه له در قبال ناسيوناليسم كرد ٦۔ رقابت درون جنبشى در سهم خواهى و سهم برى در جنبش ناسيوناليزم كرد ٧۔ بلوك بنديهاى مبتنى بر اختلافات درونى جلال طالبانى و مسعود بارزانى پروژه ناسيوناليزه كردن كومه له، قديمى تر از وقايع مورد بحث است۔ اين پروژه هميشه با كشمكش بين جريان سوسياليست و كمونيست درون حزب كمونيست ايران و حتى خارج از آن حزب از يك سو و از سوى ديگر جبهه نسبتا وسيع جريانات ناسيوناليست كرد باز هم از درون و بيرون حزب كمونيست ايران در جريان بوده است۔ اكنون باز تاب آن جدالها در كشمكش بر سر آن تاريخ، تداوم منطقى و واقعى همان رودررويى طبقاتى است با آرايش سياسى دگرگون شده و در متن “دستاوردها”ئی که با اولین نشانه های عروج خونین نظم نوین در سال ۱۹۹۱ و متقاقب آن یک تهاجم به مراتب خونین تر به جامعه عراق پس از حضور گسترده نظامی آمریکا از مارس ۲۰۰۳ تاکنون نصیب ناسیونالیسم کرد در عراق شده است. در اين مدت دو دهه تحولات زيادى در سطح جهانى، منطقه اى و محلى رويداده است۔ عبدالله مهتدى كه خود آن زمان در مركزيت و رهبرى حزب كمونيست ايران و كومه له بود اكنون خود را دو آتشه ترا از حدكا ناسيوناليست، “قوم گرا”، و بقول خودش” فدراليست و كثرت گرا” شده ميداند۔. حقيقت اين است كه كسانى مثل عبدالله مهتدى شخصيت ها و مراجع قابل استناد و قابل اعتمادى براى بازگويى حقايق جنگ حزب دمكرات بر عليه كومه له نمي باشند. بيشتر به اين دليل كه ايشان به لحاظ سياسى به صف مقابل پيوسته است و بسيار افراطى تر از حزب دمكرات بر عليه تاريخ فعاليت كمونيستى كومه له و سمت گيريهاى سوسياليستى آن نوشته و گفته است. معمولا انسانهاى شكست خورده و پشيمان شده از گذشته و پا گذاشتن به دگرديسى و عقب گرد، اگر بخواهند چيزى بگويند قطعا آن گذشته را به نفع منافع حال قربانى ميكنند، و براى عبدالله مهتدى و شركايش كه پشيمانى از كمونيسم و انقلابيگرى را محور اساسى دگرديسى حال ميدانند، وقتى كه به بازگويى تاريخ مى پردازند، تاريخ شكست خوردگان را در بازار روز به حراج ميگذارند۔ اينها تصويرى كاملا جعلي و قلابى و بر اساس موقعيت سياسى امروزشان را به دست مى دهند۔ خيلى صريح دارند به اين اذعان مى كنند كه تبيين و تصوير حزب دمكرات كردستان را ماهيتا قبول دارند۔ در واقع عبدالله مهتدى و بخش زيادى از كسانى كه خود را طيف كومه له مى نامند و از گذشته انقلابى و پر افتخار كمونيستى خود پشيمان شده اند، خود بخشى از صورت مساله هستند نه جواب آن، براى دست يابى به حقيقت بايستى تبيين انها را در كنار تبيين حدكا بعنوان مناقشه درون جنبشى تلقى كرد۔ واقعيت اين است كه كشمكش سياسى و تاريخى حول اين رويداد سياسى و تبيين آن از زاويه منفعت هاى سياسى مختلف به اندازه خود جنگ به معناى عملى آن، از اهميت برخوردار است. براى حزب دمكرات كردستان ايران بسيار مهم است كه بتوانند بر متن اظهار ندامت از گذشته و پشيمانى طيف وسيعى كه خود را “طيف كومه له” مى نامند، تبيين خود را از جنگ حزب دمكرات بر عليه كومه له به كرسى بنشاند۔ ما قصد نداريم كه به جزييات به اين موضوع بپردازيم، بدون شك رقابت اينها بر سر رهبرى و نمايندگى “جنبش كردستان” و نمايندگى ناسيوناليسم كرد در تحولات سياسى ايران ونوع رابطه شان با آمريكا و غرب از عوامل سر باز كردن اين “زخم كهنه” مي باشد. حدكا قصد دارد با ارجاع به گذشته “كمونيستى” عبدالله مهتدى و در عين حال نشان دادن كمونيسم ستيزى ديرينه خويش، راحت تر زير پاى جريان دست ساز عبدالله مهتدى را بزند و بازار ” ديپلماسى” مهتدى را دچار اختلال نمايد۔ نوع رابطه اينها با احزاب مختلف، احزاب حاكم در كردستان عراق و دريافت “يارانه” از آنها هم از عوامل اين جنجال تبليغاتى مى باشد۔ حدكا بعداز قطع اميد از پروژه عراقيزه شدن ايران، و سلب اميد از دخالت نظامى آمريكا در ايران بار ديگر به دو شاخه منشعب شدند، اكنون موقعيت ناسيوناليسم كرد در كردستان عراق كه هنوز بعد از دو دهه در ابهام ميباشد و احزاب اين جنبش مورد نفرت مردم واقع شده اند، بارديگر سرها بطرف تحولات درونى جمهورى اسلامى چرخيده است، چشم اميدها به آنطرف دوخته شده است۔ اما برگرديم سر اصل موضوع يعنى تقابل نظامى حزب دمكرات و كومله .در اين رابطه بايد تكليف خود را با چند موضوع كه كماكان مورد كشمكش است، روشن كنيم. “تبليغات كومه له زمينه ساز جنگ بود” ميگويند:” سياست ها و تبليغات عليه حدكا از جانب كومه له باعث جنگ شد”. اين يكى از استدلالهاى “كوبنده” حزب دمكرات كردستان ايران و هوادارانش چه آنموقع كه درگيريها در جريان بود وچه هم اكنون مستتر در بيانيه اخيرشان مى باشد۔ ترجمه عبارات فوق به زبان ادميزاد يعني اينكه حدكا مجاز بوده و كماكان مجاز مي باشد كه در مقابل تبليغات كومه له و يا نقد سياست هايش توسط كسان ديگر، دست به اسلحه ببرد۔ با اين پيش فرض گويا مسبب جنگ كومه له بوده است۔ چون كومه له و يا هر جريان ديگر بايستى از پيش مي دانست كه اين موجب ازكوره در رفتن حدكا خواهد شد! اگر سياست ها و بينش كومه له (در آنموقع) باعث جنگ بوده است، پس چرا نيروهاى كومه له هميشه در حال جنگ با حدكا نبودند؟ با اين حساب اينها چگونه مناسبات كومه له و حزب دمكرات را در دوره هاى طولانى كه جنگى ميان طرفين در جريان نبود را توضييح مى دهند؟ ما مي پرسيم كه وقتى بعد از كنگره هشتم حزب دمكرات كه جمعى از رهبرى و بدنه كادرى آن حزب كه به ادامه جنگ عليه كومه له اعتراض كردند و نهايتا به اسم (حزب دمكرات كردستان ايران، رهبرى انقلابى) منشعب شدند، چند ماه طول كشيد تا دوباره در جنوب و منطقه ميانه كردستان جناح قاسملو عليه آنها دست به اسلحه بردند وچندين بار و چندين نفرشان را علنا كشتند؟ مگر آنها هم به حدكا گفته بودند” بورژوا” و يا “ضد انقلاب”؟ اتحاديه ميهنى كردستان(يه كيه تى) و حزب دمكرات كردستان عراق (پارتى) چند بار و چند صد نفر از همديگر را قلع و قمع كردند؟ كداميك به كداميك گفته بود “بورژوا” و يا “ضد انقلاب”؟ جنگ چند ساله اين دو حزب در كردستان عراق و وسعت خساراتى كه به جان و مال مردم شهرهاى كردستان رساندند بر سر چه بود؟ حمله پارتى به پ ك ك چى؟ ترور رسمى صديق انجيرى در كنگره دوم حدكا بر متن اختلاف قاسملو و احمد توفیق را چگونه توجيه ميكنند؟ پس معلوم است جايگاه اين سنت فئودالى اسلام زده، سنتى پايدار در جنبش ناسيوناليسم كرد است۔ سئوال اين است اگر (جنگ افروز) كومه له بود، چرا در طول مدت جنگ سندى از اعتراض و چند دستگى در درون كومه له يافت نميشود و بازهم چرا اعتراض در صفوف بالا و پايين حزب دمكرات تا درجه انشعاب حاد ميشود؟ در حقيقت در تمامى آن دوران، كمونيست هاى متشكل در صفوف كومه له با استحكام و استوارى و يكدستى سياسى در مقابل سياست جنگ طلبانه حدكا ايستادند و هيچ كس نه در رهبرى ونه در بدنه كادرى كومه له ترديدى از خود نسبت به اينكه حدكا بايد از ما جواب بگيرد نشان نداد. ما روى حقانيت خود شك و ترديدى نداشتيم و اين خود فاكتور مهمى در به شكست كشانيدن سياست زورگويانه حزب دمكرات بود. ما هيچوقت طرفدار توسل به اسلحه در مقابل حزب دمكرات نبوديم. ما قصد نداشتيم كه با زور اسلحه حزب دمكرات را وادار كنيم كه از اهداف و ارمانها ى خودش دست بكشد. هدف ما اين بود كه حزب دمكرات متوجه شود كه با زور نمى تواند جلوى فعاليت آزادانه و كمونيستي را بگيرد. اما بحث حول اينكه اين جنگ كجا مى خواهد برود در صفوف ما هم وجود داشت و خوشبختانه تببين ها و سياست ها ى منصور حكمت به عنوان خط رسمى پذيرفته شد و بحث كسانى كه شعار “جنگ تا بدست اوردن پيروزى استراتژيك بر حزب دمكرات” را مطرح مى كردند، از اعتبار آنچنانى برخوردار نشد. (براى دسترسى به اين اسناد به سايت منصور حكمت مراجعه كنيد) جنگ را حزب دمكرات شروع كرد وادامه داد بر خلاف تحليل هاى من دراوردى كسانى كه خود را “روشنفكر كرد” مى نامند، و از اين رويدادها به عنوان “جنگ برادر كشى” ياد مى كنند و يا در بهترين حالت و منصفانه ترين قضاوت دست به محكوميت ” طرفين” مى زنند و زير پوشش “منافع جنبش كرد” در واقع رياكارانه از حزب دمكرات دفاع و به كومه له و كمونيسم حمله مى كنند ، جنگ را حزب دمكرات كردستان ايران بر عليه كومه له شروع كرد۔ اسناد تاريخى نشان ميدهد كه سياست جنگ سراسرى حزب دمكرات بر عليه كومه له در كنگره ششم حزب دمكرات طراحى و مورد تصويب قرار گرفت ودر آبان ماه ١٣٦٣ و با حمله به مقرات كومه له در منطقه اورامان به طور عملى شروع شد۔ واقعيت اين است كه حمله حدكا به كومه له از موضع قدر قدرتى حزب دمكرات صورت نگرفت، بر عكس حدكا به منظور جلوگيرى از انزواى سياسى اش در جامعه كردستان به اخرين حربه اش يعنى نيروي نظامى در مقابل رشد سريع و گسترده كومه له و كمونيسم در جامعه كردستان و بويژه كارگران و زحمتكشان كردستان، دست برد. نگاهى به سير رويدادها اين واقعيت را به نحو آشكاري در معرض ديد قرار مي دهد. نفس حمله نظامى حدكا به كومه له در واقع پاسخى است به كسانى كه مى گويند كومه له با جهت گيريهاي كمونيستى اش در جامعه كردستان منزوي گرديد! معلوم نيست كه اگر كومه له خودش در حال افول بود ، نياز حدكا به اين حملات وسيع نظامي از كجا نشات مى گرفت؟! حدكا اميدشان اين بود كه بلكه با زور اسلحه بتوانند مانع پيشروى اين روندشوند كه موفق نشدند۔ در طول ان سالها حزب دمكرات كليه راه حل هاى سياسى را به بن بست كشانيد ، به خواست كومه له مبنى بر مجازات و معرفى عاملين اين جنايت وقعى نگذاشت. فعاليت هيۃت تحقيق مشترك را به بن بست رساند. بعد از رويداد هاى ٦ بهمن اتش بس بى قيد و شرط و تنظيم مناسبات مسالمت اميز سياسى و رعايت حقوق و ازاديهاى مردم را نپذيرفت، در ادامه جنگ لجاجت به خرج داد و تنها پس از اينكه متحمل شكست هاى نظامى و سياسى عمده اى شدند و هر چه بيشتر در ميان مردم كردستان به انزوا كشيده شدند و صفوفشان در هم ريخته شد و دچار انشعاب شدند ( يعنى در كنگره هشتم حزب دمكرات) عملا و با اعلام اتش بس يكجانبه از طرف كومه له به پايان رسيد. البته در باره كومه له اگر چه قدرتمندترين جريان چپ و كمونيست موجود بود اما تنها جريانى نبود كه بطور مسلحانه مورد تعرض قرار گرفته باشد۔ قبل تر از آن حدكا در مقابل هر جريان چپ و آزاديخواه به انحاء مختلف تهديد و تعرض كرده بود براى نمونه: (سازمان پيكار در راه آزادى طبقه كارگر) و (سازمان رزمندگان طبقه كارگر) و (چريكهاى اقليت) و غيره به شيوه هاى گوناگون مورد تعرض و تهديدات حدكا واقع شده بودند۔ سنت حذف فیزیکی مخالف سیاسی و سیاست ارعاب همزمان رقبا و هر نیروی “جدید”، بویژه چپ و کمونیست، كه از سنن ديرينه احزاب عشیره ای، عقب مانده و اسلام زده و شرقى است، بطور مثال، عليه (سازمان پيكار در راه آزادى طبقه كارگر) كه يكى از جريانات سياسى بود كه حضور سياسى و نظامى در كردستان داشت، بكار گرفته شد۔ حدكا در مقابل چشمان بهت زده مردم بوكان در روز روشن، در اسفند ماه سال ١٣٥٩ به مقر سازمان پيكار حمله مسلحانه كرد و جمعى را كشتند و ٣ نفر را زنده در مقابل تجمع مردم سر بريدند۔ فتواى كمونيست كشى دادند و بعدا هم آن را بعنوان مدال افتخار به سينه زدند۔ اكنون در اين جنجال اخير طيف وسيعى از “كمونيستهاى سابق” در رابطه با اين اظهارات اخير حدكا كه در بهترين حالت هر دو طرف را در”جنگ برادر كشى” محكوم ميكنند از تعرض مسلحانه شهر بوكان حدكا به سازمان پيكار لب نميگشايند۔ بايد پرسيد اين سكوت علامت رضايت است؟ آيا “عجم كشى” و كمونيست كشى به جرم غير كرد بودن و فعاليت در كردستان از نظر اين هواداران “خشونت ستيز” شايسته اشاره كردن را هم نداشت؟! كرنولوژى چرخش ها براى فهم آسانتر و در متن تاريخى گذاشتن كشمكشهاى سياسى و نظامى بين كومه له و حزب دمكرات كردستان مناسب ترين روش اين است كه نگاهى به سير رويداد هاى سياسى آن دوره بياندازيم۔ اين جدال ها در خلاء صورت نگرفته اند، بايستى اين متن را شناخت تا بتوان عروج و افول نيروهاي سياسى راتوضييح داد. اينطور نيست كه گويا كردستان خطه اى است كه در ان افرادى كه لباس كردى مى پوشند و به زبان كردى با هم صحبت مى كنند و بعضى وقتها هم با هم مى جنگند و” جنبش” را كه معلوم نيست اهداف و نيروهاى محركه اش چه نيروهايى هستند را تضعيف مى كنند. حدكا نيرويى بود كه در همان اوايل دخيل بستن به خمينى و لبيك گويى به “امام” اميدوار بود در سايه “رهبر امت اسلامى” در كردستان با اتكا به سازش و از بالا در قدرت سهيم شود ۔ حتى در كنگره چهارم حدكا در اسفند ١٣٥٨ دست به اصلاحاتى در برنامه حزب زدند و ترم ها و اصطلاحاتى مبتنى بر تاييد جمهورى اسلامى و حكومت مذهبى و حتى “رهبرى امام خمينى” و “خودمختارى اسلامى”را به عناوين مختلف در متن برنامه حزبشان گنجاندند۔ سير رويدادها و با حمله رژيم به كردستان، روياها و اوهام سهم گیری در قدرت محلی را زیر سایه “رهبر انقلاب اسلامی” بر باد داد. حزب دمکرات قبل از فرمان هجوم خمینی در مرداد ۵۸، تا آنجا حاضر به تمکین به رژیم اسلامی شده بود که یکطرفه اعلام آمادگی کرده بود که افراد مسلح آن، نه حتی به عنوان “پیشمرگ” که تحت عنوان “جوانمرد”، که اصطلاحی بود که در دوره شاه به مزدوران محلی ژاندارمری شاهنشاهی اطلاق میشد!، حفظ و بازسازی پاسگاههای ژاندارمری رژیم پیشین را عهده دار شوند. اما براى خمينى و جمهورى اسلامى حمله به كردستان در درجه اول سركوب خونين بقاياى دستاوردها و سنگرهاى انقلاب ٥٧ بود۔ براى خمينى وقتى فرمان جهاد به كردستان را صادر كرد قبل از مساله ملى و يا هر مساله ديگرى سركوب خود انقلاب مردم ايران بود۔ بعدا نقش ستمگرى ملى در كردستان چگونه روندى شد و چه جايگاهى پيدا كرد بحث ثانوى است۔ تهاجم رژيم اسلامى به كردستان با مقاومت، چه در كردستان و چه در بعد سراسرى ايران، روبرو شد۔ مدتى طول نكشيد كه شهرهاى كردستان يكى پس از ديگرى توسط مقاومت مردم تسخير شدند و رژيم شكست خورد۔ اين دوره تا تهاجم مجدد رژيم، كردستان صحنه تقابل سازشكاريهاى حدكا با راديكاليزم توده اى و جريانات چپ و در راس آنها كومه له در مقابل رژيم اسلامى بود۔ بعد از خرداد ١٣٦٠ رژيم اسلامى در جهت سر كوب قطعى انقلاب مردم ايران كشتار وسيع كمونيستها و مخالفين سياسى خود را در نهايت وحشيگرى ادامه داد۔ مقاومت مردم كردستان مسير احزاب سياسى جنبش هاى متفاوت را رقم زد۔ حزب دمكرات به صحنه مقاومت مسلحانه كشيده شد۔ اميد به “امام” و “رهبر انقلاب” دود شد و هوا رفت۔ اينبار اميد خود را به سيكل “جنگ – مذاكره و مذاكره- جنگ” بست۔ چون اين حزب تنها حزب موجو نبود و فضاى داغ انقلاب هنوز در كردستان پر حرارت بود، طيف وسيعى از نيروهاى چپ و راست مشغول فعاليت سياسى بودند۔ مردم و بويژه مردم شهرهاى كردستان به يمن انقلاب ٥٧ دخالت وسيعى در جريان امور سياسى داشتند۔ كمونيست ها، كارگران، زنان، زحمتكشان هنوز ازنقاط اوج توقعات انقلابى خود فرود نيامده بودند۔ اين فاكتورها براى حزب دمكرات كردستان و آرزوهاى سازش و زد و بندهاى پنهان تحت فرمول “مذاكره براى خود مختارى كردستان”، ” مزاحم” پيدا كرده بود۔ كومه له، قوى ترين جريان در ليست اين “مزاحمها” بود۔ حدكا در مقابل نيروهاى “مزاحم” شروع به قلدر منشى كرد۔ خود را نماينده اكثريت قلمداد ميكرد و به انحاء متفاوت در مقابل آزادى فعاليت هاى سياسى احزاب قرار مى گرفت۔۔ شروع به سازماندهى و تحريك عقب ماندگيهاى سياسى و اجتماعى و اخلاقى عليه كومه له و جريانات چپ موجود كرد۔ سرنوشت حزب توده و اكثريت در ايران و شروع سير نزولى بلوك شرق در بعد جهانى، حدكا را نيز به” ضرورت” چرخش به طرف ديگرى متمايل كرد۔ در اين فاصله، يعنى فاصله كنگره چهارم و پنجم اين حزب، دوره تصفيه افراد توده اى درون خود بود۔ ديگر “كاك غنى بلوريان” كه بيش از ٢٥ سال عمر خود را در زندانهاى رژيم شاهنشاهى سپرى كرده بود از مقام افتخارات حدكا نزول كرد و توسط اين حزب دستگير و زندانى شد۔ شوراى ملى مقاومت با شركت مجاهدين خلق و بنى صدر در سال ١٣٦٠ شكل گرفته بود و با دول اروپايى گرم گرفته بودند۔ حزب دمكرات يكماه قبل از كنگره پنجم خود، به عضويت شوراى ملى مقاومت در آمد۔ حزب دمكرات كردستان ايران در آذر ماه ١٣٦٠ در گزارش كميته مركزى به كنگره پنجم حدكا چنيين ميگويد: ” ۔۔۔هنگامى كه كا ك مسعود رجوى در پاريس برنامه دولت موقت را منتشر كرد، ما به خاطر اينكه اكثر خواسته هاى اساسى خلقهاى ايران را در آن برنامه منعكس ديديم، فورا پشتيبانى و حمايت خود را اعلام نموديم۔۔۔ ۔سرانجام روز پنجم آبان ماه ١٣٦٠ طى نامه اى رسمى به كاك مسعود رجوى پيوستن خود به شوراى ملى مقاومت را اعلام كرديم۔۔۔ در برنامه دولت موقت كاك مسعود رجوى شعار اساسى حزب ما دمكراسى براى ايران و خودمختارى براى كردستان گنجانيده شده است۔۔۔ اهداف دولت موقت با برنامه سياستها و شعارهاى ما منطبق است۔۔۔” در شرايطى كه سهیم شدن در قدرت محلی، علیرغم تمامی “مذاکرات” پنهان و آشکار و سفرهای “حسن نیت” سران حزب دمکرات به قم و تهران و دیدار با “امام خمینی” از جانب خود رژيم اسلامى، با پاسخ سرد و حتی تحقیر آمیز روبرو شد، ممكن ترين و سريعترين “آلترناتيو” موجود براى صعود به قدرت، ائتلاف بنى صدر و مجاهدين بود۔ دو سال طول نكشيد كه بنى صدر از عضويت در شوراى ملى مقاومت كناره گرفت وسير ياس و نا اميدى دامن حدكا را نيز گرفت۔ در همان سال ١٣٦٢ اختلاف مجاهدين و حدكا با پيش كشيدن طرح “دمكراتيزه كردن شورا” از جانب قاسملو اوج گرفت۔ رژيم اسلامى هم بيكار ننشست و با فرستادن پيغام و پسغام اميد به مذاكره براى حدكا را زنده كرد۔ اجازه بدهيد از زبان خود حدكا بشنويم كه آن موقع در چه فضايى بسر ميبردند و چه تحليلهايى داشتند۔( به نقل از سر مقاله نشريه كردستان ارگان مركزى حدكا شماره ١٠٨ شهريور ١٣٦٤) ” اكنون رژيم ظاهرا در برابر اپوزيسيون انعطاف بيشترى از خود نشان ميدهد۔ اخبار تعقيب و بازداشت، شكنجه و اعدام، كمتر بگوش ميرسد۔ ظاهرا آخوندها به سياست “روى خوش” متوسل گرديده اند۔ اين رويه در كردستان نيز بچشم ميخورد۔ حتى بفكر تشكيل انجمن هاى ايالتى و ولايتى افتاده اند تا به خيال خود پاسخى به خواست خودمختارى داده باشند۔۔۔۔” در همين فضاى سياسى است كه قرار “سراسرى كردن جنگ عليه كومه له” در كنگره ششم و پلنوم بعد از آن تصويب ميشود۔ مضمون كلى قرار چنين است : ” چنانچه كومه له در هر جايى ديگر از كردستان عليه نيروهاى حزب دمكرات دست به اقدام نظامى بزند ما محق هستيم كه در سراسر كردستان عليه آنها وارد جنگى سراسرى شويم” براى اولين بار عبارت “جنگ سراسرى” از اين كنگره استخراج شد۔ اين در حالى بود كه مدتها بود خبرى از درگيرى نظامى با كومه له جايى شنيده نشده بود۔ سر انجام در ٢٥ آبان ماه همان سال اين قرار با طرحى از پيش ريخته و پرداخته شده عليه كومه له در منطقه اورامان به مرحله عمل و اجرا گذاشته شد و جنگى چند ساله عليه آزاديهاى سياسى و مدنى جامعه كردستان ، عليه كمونيستها تحميل شد۔ بررسى چند فاكت(چند رويداد سياسى) در اين رابطه با توجه به اينكه حزب دمكرات كردستان ايران (جناح مصطفى هجرى) جهت اثبات ادعاهايش و جهت تحريف حقايق به مجموعه اى فاكت و سناريوهاى دلبخواهى و با تفاسير اختيارى كوشش در پنهان كردن حقيقت را دارد، ما نيز ناچارا بايد سير رويدادها را همانگونه كه بوده اند اينجا بطور مختصر و مفيد ياد آورى كنيم۔ چرا؟ چون هم منتشر كنندگان بيانيه حزب دمكرات و هم ما از شاهدان زنده آن دوره تاريخى هستيم، نسل جوان نسلى كه ممكن است حتى اسمى از اين اتفاقات بگوششان نخورده باشد، كسانى كه در جستجوى حقيقت تاريخى هستند، محق اند كه تفاسير متفاوت را در دسترس داشته باشند۔ قاعدتا در هر جنگى حقيقت اولين قربانى جنگ است حداقل كارى كه بايد كرد اين است كه از اين قربانى دفاع كرد۔ ما از سر اين وظيفه يعنى دفاع از حقيقت بايد اين فاكت ها را مرورى بكنيم ۔ الف۔ ناشران بيانيه حزب دمكرات كردستان ايران ميگويند كه گويا حزب دمكرات آن موقع تقسيم اراضى ميكرد و كومه له از فئودالها دفاع ميكرد و مخالف بود۔۔۔ البته اين ادعا را بدون ذكر مثال و فاكت آورده اند۔ در اين ربطه بايد حزب دمكرات حافظه تاريخى توده مردم زحمتكش كردستان را به سخره گرفته باشد كه بخود شهامت اظهار به چنين ادعايى مي دهد۔ كافى است از سران اين حزب پرسيده شود كه هنگام تقسيم اراضى منطقه كامياران و “بيله وار” شما كجا ايستاده بوديد؟ كى بود عليه دهقانان فقير و بى زمين نقش نيروى مسلح “والى خان الك” را بازى ميكرد؟ در منطقه ديواندره طرفداران فئودالها عليه كومه له و دهقانان بى زمين كه دمى از توطئه غافل نميشدند، چه كسانى بودند؟ در منطقه سرشيو سقز چطور و حزب دمكرات كجا ايستاده بود؟ نيروى مسلح اين حزب از عشاير هوادار كدام فئودال منطقه بودند و با چه انگيزه اى به حزب دمكرات پيوستند؟ در مريوان و جريان اتحاديه دهقانان مريوان (يه كيتى جوتياران)، نيروى حزب دمكرات كردستان ايران چند و چندين بار در دفاع از فئودالهاى منطقه قصد توطئه عليه اتحاديه دهقانان كردند؟ در منطقه اورامانات در تقسيم باغات و زمين شيوخ منطقه به مردم روستاى “نوين” و روستاهاى اطراف حزب دمكرات كجا بود؟ دفاع علنى اين حزب از فئودال و شيوخ اين منطقه و بعدا همكارى نزديك با نيروهاى مزدور سپاه رزگارى از كجا نشات گرفت؟ اينها گوشه اى از سوالاتى است كه مردم و جامعه كردستان قاعدتا در مقابل اتهام طرفدارى كومه له از فئودالها را در مقابل حزب دمكرات قرار خواهند داد۔ ب۔ در بيانيه حدكا عامدانه به بهانه هاى مختلف “رابطه با بعث” را بر جسته كرده است۔ طورى سناريو را ترسيم ميكند گويا كومه له با دولت عراق(ميبخشيد دولت بعث) رابطه پنهان داشته و حدكا در خارج از اين “رابطه” شاكى بوده است! تا آنجا كه به كومه له بر ميگردد بحث ارتباط با دولت عراق مدتى بعد از جنگ ايران و عراق بر مبنى مباحثى مفصل حول استفاده از تضاد دول متخاصم در حال جنگ به نفع مبارزات انقلابى، در جريان بود۔ اتفاقا منصور حكمت با طرح رابطه بى قيد و شرط مبتنى بر استقلال و علنى در مقابل جامعه بحث را طرح كرد و بعدا از جمله شعيب ذكريايى و عبدالله مهتدى در نشريات درونى در دفاع از آن بحث مطالبى نوشتند۔ بازهم اتفاقا طرح كم كردن رابطه و قطع رابطه با دولت بعث بعد از پايان جنگ ايران و عراق از جانب منصور حكمت مطرح شد۔( به نوشته، ديپلماسى يا انتخاب سياسى در جلد هشتم مجموعه آثار منصور حكمت مراجعه كنيد) براى حزب دمكرات مساله طورى ديگرى بود، آنها بى بحث و كشمكش درونى با توجه به سنت و تجارب خويش در همان اوايل كار بسيار قبل تر از كومه له ارتباط گرفته بودند۔ رابطه حزب دمکرات با رژیم عراق بویژه و زندگی سیاسی در شکاف بین دولتهای منطقه سابقه ای به قدمت تاریخ حزب دمکرات دارد. اما بيان امروزى اين ارتباط با دولت بعث از جانب حدكا مطلقا به معناى خوبى و بدى آن ارتباط نيست، بلكه اين اسم رمزى است براى شكايت از حريفان امروزى در بارگاه “دولت اقليم كردستان” و آمريكا جهت دريافت مقرريها و مستمريهاى ماهانه، اين فشار به همديگر آوردن ها ريشه مادى دارد وگرنه از كجا و از كى”ارتباط” و گرفتن “مساعده” از دولت مالكى- طلبانى، آنقدر مشروعيت يافته است كه بر سر آن با رمز و كد جدل ميكنند؟ بررسى چند فاكت (چند در گيرى نظامى) ١۔ حزب دمكرات كردستان ايران مجموعه اى از درگيريهاى نظامى را بعنوان فاكت در نوشته خود آورده است كه در مجموع مدعى است كه كومه له به نيرويهاى حزب دمكرات حمله كرده اند و نيروهاى اين حزب در مقام دفاع از خود ناچار به تعرض متقابل شده اند!! در ميان نمونه مثالى كه در نوشته حدكا به چشم ميخورد، درگيرى نظامى بين نيروهاى حدكا و كومه له مورخ اول شهريور ١٣٦٠ (تابستان ١٩٨١) در منطقه كامياران ميباشد، نگارندگان بيانيه حزب دمكرات مدعي اند كه در اين درگيرى به بهانه بازداشت چند موتور سوار در منطقه منجر به هجوم نظامى كومه له شده است!! لابد خواننده ميپرسد، اين چند موتور سوار كي ها بودند؟ در آن دوره در منطقه كامياران به استثنا شهر كامياران بقيه نقاط آزاد بود، شهر هم روزها در سلطه جنايتكاران رژيم اسلامى بود و شبانه موعد ديدار مردم با پيشمرگان كومه له بود۔ كومه له در چند منطقه حضور و مقر داشت، ارتباط اين مقرها توسط “رابط” ها و يا “پيك” ها تامين ميشد۔ رابط هاى كومه له كه معمولا افرد شناخته شده و قابل اعتماد مردم منطقه بودند، در هواى غير زمستانى ، زمانى كه برف نبود با موتور ارتباط نامه اى و محموله اى بين واحدهاى نظامى كومه له برقرار ميكردند۔ حزب دمكرات به بهانه هاى مختلف هر وقت فرصت ميكرد مزاحمت براى اين “پيك” هاى كومه له ايجاد ميكرد۔ در همان موقع كه خانواده چند هوادار كومه له در روستاى “شاهينى” مورد مزاحمت و ضرب و شتم افراد مسلح حزب دمكرات واقع ميشوند و اين “موتور سوران” در محل حضور دارند و اعتراض ميكنند۔ افراد حدكا اين “چند موتور سوار” را دستگير ميكند۔ خبر كه به كومه له رسيد بلافاصله با نامه اى اعتراضى به كميته ناحيه حدكا خواهان آزادى فورى هواداران و رابط هاى كومه له ميشوند۔ حزب دمكرات در جواب شرط آزادى دستگير شدگان را”تعهد دادن” از جانب هوداران كومه له تعیین میکنند که طبق آن آنها میپذیرفتند که ديگر عليه حزب دمكرات تبليغ و افشاگرى نكنند”۔ اين سرپيچى باعث شد كه كومه له واحدى را براى تحقيق از نزديك بفرستد۔ اين واحد در همان روستا با تعرض نظامى افراد مسلح حدكا مواجه شدند۔ بدين ترتيب جنگ در كل منطقه كامياران گسترش يافت۔ در اين رابطه ناشران نوشته حزب دمكرات عامدانه به دو نفر از افراد خود كه در اين ماجرا جان خود را از دست دادند اشاره ميكنند۔ يكى از اين افراد منصور درودگر يكى از فرماندهان واحدهاى محلى در كامياران بود، او در تعرضى به مقر كومه له در روستاى “هه نيمن”، هنگام حمله به مقر كومه له در آن روستا (كه اتفاقا حدكا در آن روستا حضور نداشت) جان خود را از دست داد۔ دومين نفر اردشير فيروزى بود، اردشير از دوستان نزديك جمعى از مسولين و پيشمرگان كومه كه بود، او با كسانى مانند جميل رمضانعلى، جميل ارجمند، عبدالله شريفى، حبيب الله امجديان، بهرام و۔۔۔۔۔ دوست قديمى بود و اغلب اوقات را در مقرهاى كومه له و نزد اين افراد سپرى ميكرد و چون تنها پسر “شاهپور فيروزى”، از فرماندهان نظامی حدکا در منطقه کامیاران، بود از نظر عاطفى همراه پدرش بود، كشته شدن اردشير در اين درگيريها هنوز نامعلوم و مشكوك است چون در شرايطى جان خود را از دست داد كه جنگ تن به تن و نزديك مدتها بود كه پايان يافته بود و تنها تيراندازيهاى دور در جريان بود۔ در شرايطى بود كه هيئت هاى مذاكره شروع بكار كرده بودند۔ يكى از اين دستگير شدگان كه آن موقع از افراد نيروى مقاومت محلى(هيزى به رگيرى) كومه له بود بعد از درگيرى و مذاكره آزاد شد، اسماعيل قبادى معروف به حاجى اسماعيل بود كه بعدا به يكى از برجسته ترين فرماندهان كومه له ارتقا پيدا كرد، همه همرزمان آن دوره اسماعيل بياد دارند كه تاكتيك تسخير پايگاههاى رژيم با ضربه سريع نارنجك و آرپى جى، از ابدعات و ابتكارات او بود، او در يكى از درگيريها در مقابل مزدوران رژيم اسلامى در منطقه سرشيو سقز جان باخت۔ در هر صورت اين درگيرى تحميلى حزب دمكرات به كومه له بعد از حدود سه هفته بپايان رسيد۔ ٢۔ يكى ديگر از فاكت هاى سران حزب دمكرات كردستان ايران جهت اثبات ادعاى “جنگ افروزى” كومه له در گيرى نظامى در روستاى” گليه” از توابع مريوان در تاريخ ٢١ آذر ماه سال ١٣٦٢ ميباشد۔ داستان واقعى اين جريان بر عكس ادعاى حزب دمكرات است که طبق روال هميشگى شروع كننده تهاجم نظامى عليه كومه له بودند۔ دو تن از افراد مسلح حزب دمكرات چند روز قبل به صف پيشمرگان كومه له ملحق ميشوند، در چنيين مواردى قاعده بر اين بود كه كميته منطقه حزب دمكرات از كومه له تقاضاى استرداد سلاحهاى آن دو نفر را بكند و كومه له هم سلاحها را تحويل دهد۔ اينبار اما بر خلاف اين توافق، درخواست استرداد خود افراد ملحق شده را كردند۔ سرانجام سحرگاه روز ٢١ آذر واحدى از نيروهاى رزمى كومه له در ناحيه مريوان، بعد از حمله به يكى از پايگاههاى نظامى نيروهاى رژيم در منطقه، به روستاى “گليه” جهت استراحت ميرسند، در همان هنگام ورود به روستا با كمين نيروهاى حزب دمكرات روبرو ميشوند و در همان لحظات اول دو تن از پيشمرگان كومه له جان خود را از دست ميدهند۔ نيروهاى كومه له در دفاع از خود به تعرض متقابل دست ميزنند و نيروى حزب دمكرات با دادن تلفاتى جدى ناچار به عقب نشينى ميشوند۔ بعد از چند روز تنش با مذاكره مسولان كومه له و حزب دمكرات در روستاى “عيساولى” اين درگيرى خاتمه می يابد۔ چند روز بعد افراد حدكا در كمينى براى پيشمرگان تازه آموزش ديده و جديد كومه له، بازهم دست به تعرض نظامى ميزنند و شمارى از از پيشمرگان تازه آموزشى كومه له جان خود را از دست ميدهند، تنش مدتى ديگر ادامه ميابد و سرانجام با دور ديگر مذاكره فروكش ميكند۔ ٣۔ مهمترين و جنجال برانگيز ترين نمونه كه شروع جنگ سراسرى است، جنگى كه اين حزب در كنگره ششم در مصوبه رسمى خود مدتها قبل اعلام كرده بود، سرانجام در تاريخ ٢٥ آبان ١٣٦٣ در منطقه اورامانات در شهر نوسود متحقق كرد۔ اين فاكت پاشنه آشيل حزب دمكرات است، اتفاقا نمونه هاى فوق را كه در بيانيه حدكا آمده است تشريفات خاصى است تا بلكه بر اين نقطه بتواند با تحريف خود را خلاص كند و ظاهرا پرونده را به نفع خود مختومه اعلام كند۔ به همين دليل است كه توضيحات و استدلال مندرج در نوشته حدكا در اين موضوع بشدت دروغپردازى شده و با دقت جعل شده و حسابگرانه واقعيات را قلب كرده اند۔ ميگويند: ” كومه له سال ١٣٦٢ به منطقه اورامان بر گشتند و شروع به تبليغات و لغو مقررات و قوانين حزب دمكرات در منطقه كردند و شوراهاى مردم را قبول نداشتند و به بهانه مجمع عمومى اخلال كردند،۔۔۔ در دفاع از خانواده يكى از فرماندهان گروه ضربت رژيم در منطقه، عليه پيشمرگان حدكا اشكال تراشى ميكردند۔۔۔ تا سرانجام در تاريخ ٢٥ آبان بر اثر زد و خورد دو تن از پيشمرگان غافلگيرانه به مقرهاى حزب دمكرات در نوسود حمله كردند۔۔۔” اجازه بدهيد براى روشن شدن زمينه جدل بگوييم كه اين منطقه آن موقع چگونه بود۔ آن بخش از اورامان كه پيشمرگان ميتوانستند در آن ماندگار شوند منطقه بسيار محدود از منطقه اورامان بود كه بين جبهه جنگ ايران و عراق قرار گرفته بود۔ شهرك ٥٠٠ خانوارى نوسود و باغات ميوه اين شهرك و دو روستاى شوشمى عليا و سفلا در فاصله دو رشته كوه اطراف كه یکی از آن بلنديها جبهه ايران و ديگرى جبهه عراق بود، تمام محيط “آزاد” بشمار ميرفت۔ از جمع حدود ٥٠٠ خانوار شهرك نوسود با جنگ و توپ باران طرفين جنگ به شهر نوسود، عملا حدود ٤٠ خانوار بیشتر باقى نمانده بود و بقيه مردم اين شهر رفته رفته به سوى شهر پاوه و روانسر و بعضا مريوان آواره شده بودند۔ بخش زيادى از آن مردم هنوز در آن شهرها ماندگار شده اند۔ حزب دمكرات باغ ها يى که متعلق به مردم آواره (آوراگان جنگى) بود را به تصرف خود در آورده بود و هر قسمت از آن را به افرادى از نيروهاى خود سالانه اجاره ميداد۔ اين منبع در آمد حدكا تنها به اين ختم نميشد بلكه مردم ميوه هاى اين باغ ها را ميبايست براى فروش به جايى ميرساندند، و اين جا شهرهاى مرزى عراق بود۔ حمل ميوه جات به شهر حلبجه عراق و آوردن مايحتاج و آذوقه زندگى از آنجا به اين بخش محاصره شده نيز با پرداخت هزينه قابل توجه به مسولين منطقه حزب دمكرات ممكن بود۔ حزب دمكرات براى هر نقل و انتقال بابت گرفتن مجوز از دولت عراق، از مردم پول ميگرفت و وسايل نقليه را هم افراد خود بعهده داشتند كه باز هم منبع در آمدى بود۔ “قوانين شورا”هاى كه حزب دمكرات مدعى آن است تنظيم اين رابطه چپاولگرانه بود۔ بازگشت واحدهاى كومه له طبق روال هميشگى با تبليغ حول آزاديهاى سياسى، برابرى زن و مرد، حق مردم در دخالت سرنوشت خود و۔۔۔ همراه شد و جمعى از مردم خواهان دخالت كومه له در اين امورنيز شدند۔ اين همان منطقه اى است كه حزب دمكرات كردستان ايران در ٢٥ آبان ١٣٦٣ جنگى تحميلى و سراسرى و چند ساله به كومه له را شروع كرد۔ لازم به يادآورى است كه كومه له از همان ابتداى مقاومت عليه نيروهاى سركوبگر جمهورى اسلامى در همان كوران فتواى جهاد خمينى عليه سنگر مقاومت انقلاب ايران در كردستان يكى از پايه هاى اصلى سازماندهى مقاومت در مقابل تعرض رژيم اسلامى درمنطقه اورامان بوده است۔ از همان ٢٨ مرداد ١٣٥٨ حمله به شهر پاوه تا سرانجام اشغال نظامى منطقه پيوسته بخش راديكال از نيروى مقاومت بوده است۔ هميشه حضور سياسى كومه له بلاانقطاع بر قرار بوده است، بازگشت نظامى كومه له در سال ١٣٦٢ حضور نظامى مجدد اين جريان بود۔ بازگشت و داير شدن مجدد نيروى نظامى كومه له همانطور که انتظار میرفت توقعات مردم منطقه را نيز دگرگون كرد۔ كومه له تلاش ميكرد كه مردم بتوانند بستگان آوراه خود را ملاقات نمايند و يا در صورت درخواست خود بتوانند خانواده خود را از منطقه جنگى و جبهه جنگ ايران و عراق خارج كنند۔ كومه له در جريان در گير شدن به مسائل اجتماعى مردم نكات خود را بر پايه بيانيه (حقوق پايه اى مردم زحمتكش در كردستان) تبليغ ميكرد۔ قطعا حدكا در بعد سراسرى و محلى با اين وضع “ناخوشايند” مواجه شده بود۔ سوال اين است حدكا كه قطعنامه جنگ سراسرى را در كنگره ششم خود تصويب كرده بود، چرا اورامان را براى شروع آن انتخاب كرد؟ چرا مثلا در نقاطى از شمال كردستان كه از نظر كميت برترى قابل ملاحظه داشت، شروع نكرد؟ جواب اين سوال روشن است، حزب دمكرات قصد داشت بقول خود “پاك كردن كومه له” را بطور كلى، از جنوب كردستان كه كومه له از نفوذ بالايى برخوردار بود، شروع كند۔ معتقد بود كه ضربه جدى در جنوب در اوايل كار توازن پايدارى براى پيشبرد نقشه نظامي اش خواهد شد۔ انتخاب اورامان هم بدليل اين بود كه منطقه اى بين دو جبهه در جنگ ايران و عراق بود، كه جمعى از مسولانش در عدم حضور مردم منطقه به چپاول اموال مردم مشغول بودند، اين عمل در منطقه اى استثنايى به دور از سوخت وساز عادى اجتماعى، به دور از چشمان وسيع جامعه متعارف و با منطبق شدن منافع فردى مسئولين با منافع سياسى در آن بخش، مناسبترين و در دسترس ترين امكان براى حزب دمكرات بود۔ اما بگذاريد براى جزييات بيشتر چند و چون اين تهاجم نظامى شما را مراجعه دهيم به بازنويسى جزوه (فاجعه اورامان) از انتشارات كومه له که در سال ١٣٦٣ بطور علنى منتشر شد و اينجا بطور مختصر به چند نكته كه ناشران حدكا در نوشته اخير خود مرقوم داشته اند بپردازيم۔ راجع به مساله ادعاى “قبول نكردن شورا” از جانب كومه له ما متن دستنويس صورت جلسه كميته اورامان كومه له و كميته ناحيه حدكا را در اويل تابستان ١٣٦٣ در آرشيو يافتيم كه در اين رابطه چنيين آمده است: ” مسئول هيئت كومه له: خوب ما مسايل باغات و رفت و آمد مردم را ميتوانيم بعهده شورايى كه خود شما انتخاب كرده ايد بگذاريم مسول هيئت حدكا: ما ديگر آن شورا را قبول نداريم با بازگشت شما جمعى از شورا هوادار شما شده اند، اين شورا مال دوره ديگرى بود مسئول هيئت كومه له: خوب اكنون كه شورا را قبول نداريد مجمع عمومى را قبول داريد؟ مسئول هيئت حدكا: مجمع عمومى چيست؟ مسئول هيئت كومه له: مردمى كه در اين بخش زندگى ميكنند از زن و مرد و پير و جوان از سن ١٨ سال به بالا را در ميدان مركزى نوسود جمع كنيم و راه حل هاى خود را در رابطه با اختلافاتمان يكى يكى بازگو كنيم و هر چه آن مردم تصميم گرفتند براى هر دو طرف ما قابل اجرا باشد، آيا اين را قبول داريد؟ مسول هيئت حدكا: اين را قبول دارم راه خوبى است منشى كومه له: مجمع عمومى ايده حزب شما نيست آيا ضمانت اجرايى براى تقبل اين حركت را ميدهيد؟ مسئول حدكا: نه ما ضمانت نميدهيم و فعلا تا با برادران ديگر مشورت نكنم هيچكدام را قبول ندارم۔” بدين صورت جلسه مذاكره بر سر دخالت در امور مردم به نتيجه اى نميرسد و ديگر هيچگاه پيگيرى نشد۔ خوشبختانه اين مسولين اكنون در قيد حيات هستند و قابل ارجاع ميباشند۔ نوشته سران حدكا در مورد بازخوانى جنگ عليه كومه له، ميگويند: ” كومه له در اورامان از خانواده يكى از فرماندهان گروه ضربت رژيم حمايت ميكرد۔۔۔” اين خانواده مورد نظر حدكا، خانواده يكى از كادرهاى كومه له بود( ادريس محمدى) معروف به كمال هورامى كه پدر ايشان (محمد محمدى) كه خود از افراد مسلح حزب دمكرات بود مدتى قبل تر خود را تحويل رژيم داده بود و پير مرد بيچاره تنها و سرگردان در شهر پاوه زندگى ميكرد چون همسر و فرزندانش او را همراهى نكردند و در همان بخش”آزاد شده” زندگى ميكردند۔ مردم منطقه اين به اصطلاح” فرمانده گروه ضربت رژيم” را خوب ميشناسند۔ از اين بابت همسر و فرزندان نامبرده در رابطه با اجاره و نحوه بهره گيرى از باغ هائی كه ساليان دراز از عمر خود را درآنجا كار كرده بودند از طرف حدكا تحت فشار بودند و۔۔۔۔۔ سرانجام در سحرگاه روز ٢٥ آبان هنگام بدرقه يك خانواده از جانب پيشمرگان كومه له بطرف مرز، واحدى چند نفره از نيروهاى كومه له طبق طرح از پيش طراحى شده مورد حمله مسلحانه حدكا واقع ميشوند۔ و همزمان مقرهای كومه له مورد تعرض آرپى جى و حمله قرار ميگيرند۔ در اين جريان ١٣ نفر از كمونيستهاى مدافع آزادى و برابرى جان خود را از دست دادند كه چهار نفر غافلگيرانه و بعضا بدون اسلحه دستگير ميشوند كه بعدازظهر آن روز در ٥٠٠ مترى شهرك نوسود توسط افراد مسلح حدكا تيرباران ميشوند۔ حدكا در نوشته خود مدعى است كه” كومه له دو تن از افراد اين حزب را به نامهاى ولى عيوزى و ثروت را بطور غافلگيرانه گشته اند”۔ سران حدكا بايد در شارلاتانيسم به سيم آخر زده باشند كه مردم منطقه به جاى خود حتى از افراد شركت كننده خودشان در آن فاجعه، شرم نميكنند۔ نامبردگان در چند مترى مقر كومه له در حال تعرض به يك واحد مستقر در مقر كشته ميشوند۔ بايد پرسيد چگونه است كه افراد غافلگير چند كيلومتر راه مي پيمايند و در چند مترى مقر كومه له كشته ميشوند؟ چگونه “افراد غافلگير” زخمى و پزشكيار كومه له را در چادر درمانگاه اعدام ميكنند و جسدشان را ميسوزانند؟ ( براى اطلاع از جزئيات، ما مجددا خوانندگان را به متن بازنويسى جزوه فاجعه اورامان گزارش و تحقيقات هيئت مذاكره كننده كومه له كه از انتشارات علنى كومه له در سال ١٣٦٣ بود، كه همزمان با اين نوشته و بطور جداگانه منتشر ميشود بعنوان ضميمه نوشته، مراجعه ميدهيم۔) بعد از اين فاجعه، هيئتى براى تحقيق و مذاكره از حزب دمكرات كردستان ايران، كومه له و اتحاديه ميهنى(يه كيتى) تشكيل ميشود و به منطقه اورامان ميروند۔ اين هيئت از اواخر آبان تا اول بهمن به تحقيق و بازجويى و بررسى ميپردازند۔ در تمام مدت حزب دمكرات به كارشكنى، وقت تلف كردن و عدم پذيرش پيشنهادات، عملا كار هيئت را به بن بس لایکلایک

لێدوانێک بنووسە

ڕێنیشاندەر