کتاب پرحجم “در دامگه حادثه” با این پرسش قانعیفرد آغاز میشود: “در یکی از سندهای آرشیو مرکز اسناد انگلستان دیدم که شما را فردی ناسیونالیست (یا ملیگرا) و طرفدار ملی شدن صنعن نفت معرفی میکند.” و پاسخ ثابتی این است: “بله!، صحیح است من شاید تا ٣۰ تیر ۱٣٣۱ طرفدار مصدق بودم. آن وقت من دانش آموز کلاس نهم بودم اما سالهای بعد از آن موضع برگشتم. آن موقع خود شاه هم طرفدار ملی شدن صنعت نفت بود.” ثابتی در آن وقت نوجوانی شانزده ساله بود و نقشی در تب و تاب زمانه نداشت. ولی این باعث نمیشود که پرسشگر تا نزدیک به چهل صفحه پس از آن پرسش، در جزئیات نظرات ثانتی نسبت به مصدق و صدیقی و بازرگان و دیگر ملیگرایان ایران وارد نشود. پرسشگر که همواره دکتر مصدق را “مصدقالسطنه” می نامد هرچه میتواند برای سیاه کردن چهره مصدق تلاش می کند. به این اظهار نظر پرسشگر نگاه کنید که به جای پرسش طرح میشود: “مورخان احترام خاصی را که برای سیاست قوامالسطنه دارند برای مصدقالسطنه قائل نیستند و او را بیشتر یک عوامفریب میشناسند و طرفداران متعصب او را هم به هوچیگری متهم میکنند.” و پاسخ دلخواهش را اینگونه میگیرد: “بر خلاف ادعاهای طرفداران مصدق، من او را دیکتاتوری عوامفریب میدانم.” (ص ۲۹) از این جالب تر زیرنویسهای همین بده و بستان کوتاه است که نزدیک به یک صفحه با خط ریز ادامه دارد و در آن برای روشن کردن اتهام عوامفریبی مصدق چندین اتهام دیگر هم به او زده میشود!
حالا که به زیرنویس اشاره کردم باید بدانید که بیش از نیمی از کتاب به زیرنویسها اختصاص دارد که گاهی کل یک مقالهی بسیار بلند را که از اینترنت برداشته شده شامل میشود.
یک نمونه: زیرنویس ۱، از صفحه ۴۶ که تا صفحه ۵۵ ادامه مییابد! این زیرنویس که از سایت “خبر آنلاین” در ایران نقل شده، در توضیح حرف ثابتی که میگوید مصدق “هر کجا قانون را سد راه خود میدیده آن را نادیده گرفته و پایمال کرده است” آورده شده، یعنی پرسشگر ده صفحه شاهد برای اثبات حرف پرسش شونده آورده تا جای شک باقی نگذارد!
علاوه بر شاهد آوردن از مصدقستیزان حکومتی، که تا دلتان بخواهد در این سهدههی اخیر مطلب علیه او نوشتهاند، پرسشگر از مقامات رژیم شاه هم تا میتواند علیه مصدق شهادتنامه میآورد. یکی از آن ها اردشیر زاهدی است که هرگاه نقل قول از او در متن جا نیافتاده، در زیرنویس از آن بهره برده است!
همانطور که نوشتم، پرسشگر تا صفحه ۶۴ فقط به “مصدقالسطنه” و دور و بریهایش پرداخته و تازه در اینجاست که اولین پرسش مرتبط با مقام این “مقام امنیتی” را طرح میکند: “چه عاملی موجب شد که از دانشکده حقوق دانشگاه تهران به جای رفتن به دادگستری و امور قضائی، سر از ساواک در آوردید؟”
اما ثابتی در نزدیک به یک صفحه توضیح، پاسخ پرسش را به روشنی نمیدهد و فقط میگوید که به کار سیاسی علاقمند بوده و “موقعی که فرصت استخدام در ساواک پیش آمد، فکر میکردم که این راه میانبر برای ورود به کار سیاسی است و در ساواک از همان ماههای اول ورود، مسئول بخش بررسیهای سیاسی در امنیت داخلی شدم.”
پرسشگر نمیپرسد که چگونه برای کار سیاسی کردن به عضویت در ساواک اندیشیدید؛ چگونه و از چه طریق این فرصت پیش آمد؛ مگر ساواک بانک یا اداره فرهنگ بود که به راحتی وارد آن شوید؛ چطور بلافاصله به مقام بالائی رسیدید و مسئول یک بخش مهم شدید…؟
در عوض حرف را میگرداند و از کودتای عبدالکریم قاسم و سرنگونی سلطنت در عراق میپرسد، و موضوع چگونگی ورود ثابتی به ساواک فراموش میشود!
تا آنجا که خواندهام، به اشکال مختلف نام کسانی که گرایشات ملی داشتند و کم یا زیاد در میان مردم همچنان حرمت دارند برده میشود و به هر کدام برچسبی زده میشود، نه تنها از سوی ثابتی که ابدا عجیب نیست، که از سوی قانعی فرد. این تکههای کوتاه شده از گفتگوی آنان را که به اعتصاب آموزگاران و کشته شدن دکتر خانعلی مربوط است بخوانید تا ببینید چرا این کتاب را خاطرات مشترک این دو نفر نامیدهام:
ثابتی:… اعتصاب معلمین را آمریکائی ها راه انداختند…
قانعیفرد: قابل حدس است…
ثابتی: روز ١٢ اربیهشت ماه ١٣٤٠ بود.
قانعی فرد: دقیقا! همان روز سه شنبه که ٢ می ١٩٦١ می شود و ٣-٤ ماهی از رئیس جمهور شدن کندی در آمریکا می گذرد…
ثابتی: بله! روزی که ابوالحسن خانعلی کشته شد و بعدش روز تشییع جنازه او، در روز بعد، ماشینهای مستشاری آمریکا پشت سر این جنازه مشایعت میکردند…
قانعی فرد در توضیح نام خانعلی در زیر نویس، بدون اینکه به سند یا نوشتهای ارجاع دهد از خودش نوشته: خانعلی … به ضرب گلوله افراد ناشناس کشته شد.
این ادعا از دهان ثابتی ابدا برایم عجیب نمیبود اما آیا قانعیفرد اصلا نشنیده است که سرگرد شهرستانی رئییس کلانتری دو، در بهارستان، به اتهام این قتل بازداشت شد؟ گرچه به سزای عملش نرسید.
او در رقابت با ثابتی در تحریف تاریخ و خدشهدار کردن چهرهی مخالفان شاه گاهی بسیار از او سبقت میگیرد. یک نمونه آشکار:
قانعی فرد: البته برخی از تحلیلگران معتقدند که مهدی بازرگان توسط آمریکا تحریک شده بود که بیاید و نهضت آزادی را تشکیل دهد.
ثابتی: تصور نمیکنم نهضت آزادی به تشویق و تحریک آمریکائی ها بوجود آمد. (ص ۹۱)
نمونه دیگر از لجنمال کردن دیگران:
ثابتی: براستی آزموده [دادستان دادگاه مصدق] افسری پاک و شجاع بود. اما محمد درخشش همه کارهایش با هوچیبازی بود.
قانعیفرد در توضیح نظر او در زیرنویس از یک ساواکی دیگر شاهد میآورد و می نویسد: “یکی از مقامات ساواک در گفتگو با راقم این سطور گفت درخشش انسانی شارلاتان و هوچی بود و غروری کاذب و تو خالی داشت” (ص ٩٨)
قانعیفرد با این کار ادعای ثابتی را دو میخه کند! و در صفحه دیگر دو باره یک پاس دقیق به ثابتی میدهد ولی وجدان (!) آقای ثابتی اجازه نمیدهد در هافساید شوت بزند:
قانعی فرد: فرمودید خیلی از اعتراض ها و تظاهرات را آمریکایی ها فراهم میکردند.
ثابتی: در مورد اعتصاب معلمین گفتم که آن ها دخالت داشتند!
…
کسانی که برنامه “افق” که در ٧ فوریه ٢٠١٢ از صدای آمریکا پخش شد را دیدهاند باید بحث طولانی ثابتی در مورد زیرنویسهای کتابِ “در دامگه حادثه” را که هنوز از چاپ در نیامده بود به خاطر بیاورند. او در گفتگو با “سیامک دهقانپور”، مجری برنامه، به تفصیل و با ذکر نمونه از محتوای زیرنویسها ابراز برائت کرد و برخی را نامرتبت به متن نامید، و به صراحت گفت که فقط مسئول آنچه در متن آمده، هست. عرفان قانعیفرد، پرسشگر و تدوین کنندهی کتاب هم در آغاز سخنش، در همان برنامه به تفصیل از دلائل لزوم زیرنویسها گفت و از جمله به منظور “بر حذر داشتن از روایت یک طرفه” تاکید ورزید. این بحث غیرطبیعی در مورد زیرنویس کتابی که هنوز منتشر نشده بود از سوی هر دو طرف گفتگو، باید در ذهن بسیاری از تماشاگران مانده باشد. حالا که کتاب را میخوانم تازه معنای آن بحث را میفهمم. از این رو در این بخش از نوشتهام به این مقوله میپردازم.
در بخش اول نوشتهام نمونههائی از دو میخه کردن نظرات ثابتی در مورد مخالفین شاه آوردم تا نشان دهم برای کوبیدن آنان همسوئی غریبی میان متن و زیرنویس وجود دارد. مثلا در مورد مصدق و ملیگراهای دیگر مسئلهی “حذر کردن از روایت یک طرفه” رنگ میبازد و زیرنویس در هماهنگی کامل با متن قرار میگیرد.
اما حالا نمونههائی برایتان میآورم که چگونه زیرنویس، متن را به حاشیه میراند. ثابتی در توجیه برخورد ساواک با خمینی در جریان منجر به درگیریهای ١٥ خرداد ٤٢ میگوید “بعد از تحریم عید نوروز به وسیله خمینی و حادثه مدرسه فیضیه قم، فعالیتهای مخالفین تا خرداد شدت یافت که محرم فرارسید و آنها با استفاده از ماه محرم بر حملات و انتقادات از دولت افزودند. خمینی در سخنرانی ها حملات به شاه و دولت را به حد اعلا رسانید.” ص ١٣٠
همین جمله آخر ثابتی موجب میشود که تدوین کننده تمام نطق کوبندهی خمینی را از اول تا آخر از مرجعی که اسم نمیبرد (صحیفه نور، لابد) رونویس کند که بیش از دو صفحه از کتاب را با خط ریز بگیرد، که اگر با خط مشابه متن نوشته میشد بر ٥ صفحه بالغ می شد!
این شیوه بارها، وقتی اسمی از خمینی می آید تکرار شده. در ص ١٤٦ ثابتی با اشاره به مصونیت مستشاران آمریکائی میگوید: “بیش از هفت ماه از آزادی [خمینی] از زندان نگذشته بود که دوباره رفت مسجد اعظم و شروع کرد علیه شاه و مملکت حرف زدن که شما دارید مملکت را میفروشید.”
در اینجا قانعیفرد خواننده را یک بار دیگر به زیرنویسی به بلندی زیرنویس قبلی میبرد و نطق کامل خمینی علیه کاپیتولاسیون را، باز هم بدون ذکر ماخذ (صحیفه نور؟)، تمام و کمال میآورد. حالا فکر نکنید هر وقت ثابتی در متن به خمینی اشاره میکند قانعیفرد در زیرنویس حرفهایش را کامل میکند تا خوانندهی جستجوگر ناچار نباشد جای دیگری به دنبال آن بگردد.
نه، ابدا اینطور نیست. ثابتی در صفحه ١٧٠ در باره کار تبلیغاتی علیه خمینی میگوید: “در سال ١٣٥٣ ما ترتیبی دادیم که کتاب توضیحالمسائل او که حاوی مطالب مسخرهای از قبیل احکام شرعی در باره روابط جنسی با حیوانات و مرغ و خروس بود را تجدید چاپ و توزیع شود.” قانعی فرد در این مورد لزومی نمیبیند راه خواننده را کوتاه کند و دستکم یک نمونه از این احکام را از توضیحالمسائل خمینی در زیرنویس بیاورد. و این در حالی است که زیرنویس های کتاب پر است از اسناد ساواک و شهریانی در مورد سرسختی مبارزاتی خمینی از آغاز تا انجام (نگاه کنید به زیرنویس ٣ صفحه ١٤٣و زیرنویس ٣ صفحه ١٤٨، تنها به عنوان نمونه).
حکایتِ زیرنویس در این کتاب حکایتی خواندنی است. من در میانهی راه متوجه شدم که اگر از بیکاری میمردم حاضر نبودم بخشهائی از خاطرات افرادی مثل ناطق نوری را در دفاع از هاشمی رفسنجانی در مورد اسلحهای که حسنعلی منصور با آن کشته شد بخوانم! ولی قانعیفرد مرا به بهانهی خاطرات ثابتی، به خواندن آن چرندیات طولانی، آن هم برگرفته از “سایت خبری عماریون” وادار کرد!
قانعیفرد که در مصاحبهی یاد شده در صدای آمریکا گفته بود برخی از زیرنویسها برای احتراز از روایت یک طرفه ضرورت داشت گمان کنم اشارهاش به زیرنویس شماره ٣ در صفحه ١٧٨ باشد که باز هم نزدیک به دو صفحه با خط ریز است و از کتاب “خاطرات آیت الله فلسفی” از “مرکز اسناد اسلامی” نقل شده است. در متن گفتگو با ثابتی در صفحات پیش از آن، ثابتی ماجرای در تله انداختن فلسفی را که حتی ملایان هم به فساد اخلاق او وقوف کامل داشتند به تفصیل تعریف میکند که چگونه ساواک خانم زیبا و لوندی را بر سر راه او میگذارد و زن به بهانهی سئوال شرعی داشتن، به فلسفی مراجعه میکند و میگوید چون همسرش همیشه در سفر است از نظر جنسی کمبود دارد، و بالاخره فلسفی را به خانه میکشاند و از همبستریاشان فیلم میگیرند. بعد وقتی فلسفی دوباره بر منبر شلتاق میکند تیمسار نصیری عکسها را (با ترفندی که بیان کاملش به درازا میکشد) نشانِ او میدهد، اما فلسفی با وقاحت کامل میگوید او را صیغه کرده بوده است! و وقتی تیمسار میگوید “صیغه دیگر غیر قانونی است. فلسفی گفت از نظر شرع و مذهب شیعه، صیغه مجاز است.” ص ۱۷۷
این مختصری بود از حرفهای ثابتی در مورد فلسفی. قانعیفرد برای پرهیز از “روایت یک طرفه”، دو برابر آن را به رونویسی ورسیونِ آقای فلسفی اختصاص داده است که در آن آشکار میشود که چگونه ساواک عکس او را با زنی فاحشه مونتاژ کرده تا صدای حق طلب او را خاموش کند. فلسفی در آخر هم ادعا می کند که “پخش آن عکس نه تنها به شخصیت من ضربه نزد بلکه بر عکس عوارضی پیدا کرد که دستگاه را از عمل خود پشیمان نمود.”
اشتیاق تدوین کننده کتاب به زیرنویس به حدی است که در صفحه ١٩٢ وقتی ثابتی از مصاحبه تلویزیونیاش در مورد ترور “تیمور بختیار” در عراق حرف میزند، قانعی فرد ما را به یک زیرنویس دو صفحهای، باز هم با خط ریز، رهنمون می شود که مربوط به همکاری “شاپور بختیار” با عراقی ها در حمله به ایران در سال پس از انقلاب است!!! آن هم برای اثبات نظر شاه که از زبان ثابتی این گونه بیان شده: “صدام حسین وابسته به انگلستان است.”
او به تفصیل در این زیرنویس نشان میدهد که شاپور بختیار وابسته به عراق بود، و چندین سند از خیانتهای او رو میکند تا وابستگی صدام به انگلیس را اثبات کند! قانعیفرد در همان برنامه “افق” هم در پاسخ برسش دهقانپور که در کتاب چه چیزی در مورد روابط روحانیون با سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا آمده، تنها به اشارهای به تماس آیتالله بهشتی با “سی آی ا” بسنده میکند و بلافاصله از قول “گری سیک” این واقعیت مسلم را که مدارکش منتشر شده، زیر سئوال میبرد. در عوض صحبت را به خیانتهای شاپور بختیار، از دوره مصدق تا حمله صدام به ایران میکشاند، و از اینکه مثل مصدق، دور بختیار هم یک هالهی تقدس کشیدهاند شکوه میکند! میگوئید نه؟ یک بار دیگر برنامه افق را در یوتیوب ببینید.
اگر زیرنویس مربوط به دو بختیار به دلیل تشابه اسمی “پُل زدنِ” زبانی تلقی شود، این دو زیرنویسی که بدان اشاره میکنم، و هر دو دنبال هم در یک صفحه آمده، نوع دیگری از پل زدن را نشان میدهد؛ نوعی که اهل کامپیوتر “کات و پیست” مینامندش! منظورم زیرنویس شماره ۲ در صفحه ٢٤١ است که چهار خط از پنج خطش “کات و پیست شده”ی زیرنویس قبلی همان صفحه است!
یک نمونه دیگر هم از “حذر کردن از روایت یک طرفه” بدهم و پروندهی زیرنویس را ببندم. این نمونه البته نمونهی معکوس است، یعنی ثابتی اعترافی کرده که قانعیفرد در آن تردید دارد!
ثابتی از ماجرای دستگیری “داریوش اقبالی” میگوید. او گرچه از یافتن تریاک در خانه داریوش یاد میکند اما به صراحت می گوید که به خاطر خواندن ترانههای انقلابی او را گرفتیم: [اشرف پهلوی] گفت حالا این داریوش چه کار کرده است. گفتم او تصنیف انقلابی می خواند و مردم را تحریک می کند.” ص ٢٠١
اما قانعیفرد در زیرنویس در توضیح نام داریوش مینویسد: “… روزنامه اطلاعات هم عکسی از او منتشر میکند که وی به جرم مواد مخدر دستگیر شده است. اما هوادارانش معتقدند که او به خاطر اجرای ترانههای سیاسی دستگیر شده بود”. در واقع ثابتی هم جزو هواداران داریوش بود که جواب پرسش اشرف را بدان گونه داد!
از خوانندگان این مطلب پوزش میخواهم که به جای برداختن به متن سخنان پرویز ثابتی، به زیرنویس قانعیفرد پرداختم. در بخش بعد به “نبود شکنجه در ساواک” و “دموکرات بودن شاه”، “تلاش نافرجام جزنی و یارانش برای فرار”، و “عدم رابطهی ساواک با سیا و موساد” از زبان “مقام امنیتی” خواهم پرداخت!
در آخرین بخش از مرور و بررسی کتاب پر حجم “در دامگه حادثه” میخواهم سعی کنم بفهمم اشارهی عنوان کتاب به کدام “حادثه” میتواند باشد. شاید منظور تدوین کننده از انتخاب این عنوان، “حادثه”ی مقام امنیتی شدن یک دانشجوی رشته حقوق دانشگاه تهران باشد؛ شاید هم “حادثه”ی انقلاب، که او را از دایره قدرت برای سه دهه به مخفیگاه فرستاد. بعید هم نیست اشاره اش به “حادثه”ی در دام انداختن ثابتی برای قبول پیشنهاد مصاحبه بوده باشد؛ کاری که بیتردید به سادگی از عهده هر تاریخنگاری بر نمیآمد، و از این زاویه باید به قانعیفرد دست مریزاد گفت.
پاسخ به این پرسشِ ذهنی هر چه باشد، بخش قابل ملاحظهای از کتاب به ابراز نظرات ثابتی به “حادثه” انقلاب، زمینهها و تاکتیکهای دو سوی “حادثه”، و در نهایت خروج ایشان از کشور، و سقوط پادشاهی اختصاص یافته است.
این قسمت از کتاب که بر ۲۵۰ صفحه بالغ میشود از زوایای مختلف قابل بررسی است که هر یک فرصت بسیاری میطلبد. من فقط به یک زاویهی حساس آن، یعنی موضع آقای ثابتی در برخورد با “حادثه” انقلاب، میپردازم.
اگر بخواهم جملاتِ خود او را به شهادت بگیرم، ده ها صفحه هم برای نقل قولها کفایت نمیکند. به ناچار به خلاصه میگویم که ثابتی تلاش میکند نشان دهد که از وقتی شاه تحت فشار کارتر موضع نرمتری نسبت به مخالفینش گرفت، و مخالفین هم با آگاهی به این نقطه ضعف بر شدت مخالفتشان به اشکال مختلف افزودند، این ثابتی بود که به شکل پیگیر و مداوم بر خطرات این سیاست تازه به رئیس ساواک، نخست وزیر، شاه و ملکه تاکید ورزید ولی شاه در اثر برخوردهای غلط ملکه و مقدم (آخرین رئیس ساواک) و آموزگار (نخست وزیر) و… به سیاست غلط مماشات با مخالفین ادامه داد و ساواک را از انجام وظیفه قانونیاش بازداشت. وگرنه با دستگیری ۱۵۰۰ نفر در زمان آموزگار، آسیاب به روال سابق برمیگشت.
“…[به آموزگار] گفتم: ما پاسخگو به محافل بینالمللی نیستیم، ما باید پاسخگو به قانون مملکت باشیم… آموزگار گفت: این استدلالها پذیرفتنی نیست و ما نمیتوانیم به سیاستهای گذشته برگردیم.” صفحه ۴۱۶
“من مجددا با مقدم وارد بگومگو شدم و گفتم کارهائی را که اکنون اعلیحضرت دنبال میکنند و میبینم شما هم صد در صد صحیح میدانید نوعی انتحار است، و من آماده برای انتحار نیستم و نمیتوانم کورکورانه دستور اجرا کنم.” صفحه ۴۲۹
“[مقدم در سمینار روسای ساواک] گفت: ما سالها به خواستههای مردم بیاعتنائی کرده و اعمال قدرت نمودهایم، و اکنون زمان آن فرا رسیده که به مردم احترام گذارده و اعتماد آنها را جلب … کنیم.” صفحه ۵۱۰
“… گفتم: من با این کارهائی که شما میکنید موافق نیستم! ولی الان شما رئیس سازمان شدهاید و حقِ شماست،… و من هم ناچارم به دستورات شما عمل کنم.” همان صفحه
اما علیرغم قولش به اجرای دستورات مافوق، از پاپوشدوزی برای رئیس خودش هم ابائی ندارد:
“… برای شاه پیغام فرستادم که مقدم با مخالفین رژیم همدردی نشان میدهد و ارتباطات مشکوک و مضر به مصالح ملی برقرار کرده، و باید از ساواک کنار گذاشته شود، که شاه گفته بود که مرا احضار و حرفهایم را خواهد شنید ولی به جای احضار از کار برکنار شدم!” صفحه ۵۱٣
ثابتی در عین حال حواسش هست که دفاع از موضع تندروانهاش موجب نشود که مخالفینش او را غیردموکرات و موافق کاربُردِ زور بخوانند. لذا جابجا تاکید میکند که “معتقد به اصلاحاتی در ساختار سیاسی کشور و دادن آزادیهای سیاسی بیشتر، ولی به صورت تدریجی و ابتدا به موافقین و سپس به مخالفین رژیم” بوده است. (ص ۴۲٨)
و در این اعتقاد جالب توجهاش، یعنی “دادن آزادی به موافقین رژیم”، نمونههای جالبی ذکر میکند که برخی بیشتر به جوک شبیه است:
“شهبانو مرا احضار کرد و گفت: شنیدهام شما در جلسات کمیسیون میگوئید اول به طرفداران رژیم آزادی بدهید بعد به مخالفین. کدام طرفدار رژیم آزادی ندارد؟ گفتم: خود من! آزادی بیان ندارم!” صفحه ٣۴۹
در اواخر نخست وزیری آموزگار، و آمدن شریف امامی به جای او، ثابتی به تفصیل از تزلزل شاه و احتمال کناره گیریاش از سلطنت در گفتگوی با مقامات سخن میگوید، که برخی از نقل قولهایش برای درک تراژدی شاه، به عنوان یک پادشاه مستبد اما متزلزل، برای هنرمندانی که روزی بخواهند زندگی آخرین شاه ایران را در یک اثر هنری منعکس کنند، بسیار حائز اهمیت است.
“… [آموزگار] گفت: شاهنشاه از نمکناشناسی مردم خسته شدهاند و اگر وضع به این ترتیب ادامه یابد ممکن است ایشان اصولا این مردم را رها کنند و بروند!” صفحه ۴۴۲
“… [ارتشبد فردوست] گفته بود: شاهنشاه همه این تحریکات را از ناحیه دول بزرگ میدانند و حتی تصمیم داشتهاند که از سلطنت کنارهگیری، و کشور را ترک گویند.” صفحه ۴۴٣
“… [والاحضرت اشرف] گفته بود: شاه از حق ناشناسی این مردم خسته شدهاند و ممکن است سلطنت را رها کرده و کشور را ترک کنند.” همان صفحه
ثابتی از نگاه خود، تمام رخدادهای روزهای انقلاب را یکی یکی بر می شمرد و مخالفتش را با هر تصمیمی از سوی هر کسی که بوی انعطاف داشته اعلام میکند. او وقتی خبر احتمال موافقت شاه با آزادی هزار زندانی سیاسی را در دورهی شریف امامی میشنود، در گزارشی می نویسد:
“آزادی زندانیان باقی مانده از زندان خیانت به کشور است و هر کس در این شرائط دنبال آزاد کردن کسانی باشد که دشمن قسم خورده رژیم هستند یا خائن است و یا عوامفریب…” صفحه ۴۶۱
با شرمندگی باید بگویم که من، راقم این سطور، یکی از آن هزار نفر بودم!
ثابتی فقط چهار روز پس از آزادی من از زندان، در روز نهم آبان ۱٣۵۷، به دلائلی که خودش شرح میدهد و من به آن اشاره خواهم کرد کشور را به بهانهی استفاده از مرخصی ترک میکند، و شاه و دستگاه رو به نابودیاش را تنها میگذارد.
“به هویدا گفتم: … من یک مرخصی طولانی در پیش دارم و به علاوه شنیدهام که شاه و شهبانو و شریف امامی و مقدم قصد دارند عده بیشتری از وزرا و مقامات و مسئولان سابق را بازداشت کنند که ارتشبد نصیری نیز جزو آنهاست و ممکن است که نام مرا نیز در لیست منظور نمایند، لذا هر چه زودتر عازم خارج خواهم شد.” صفحه ۴۷۲
هویدا مدتی بعد، در دوره ازهاری دستگیر شد، و ثابتی میگوید وقتی در بازداشت ساواک بود برایش به خارج از کشور پیغام فرستاد که: “مبادا به وعدههای شاه و مقدم اعتماد کرده و به کشور بازگردی.” صفحه ۴۷۴
برای پایان دادن به این مرور نسبتا شتابزده، که اگر جلوی خودم را نگیرم بیش از اینها میتواند وقت من و شما را بگیرد، یک پرسش و پاسخ کوتاه از صفحه ۴۹۹ را انتخاب کردهام که نشانهی کامل چشم بستن ثابتی به واقعیت، حتی پس از گذشت سه دهه است:
“قانعی فرد: به نقش ساواک در فروپاشی حکومت پهلوی باور دارید؟
ثابتی: نخیر! چه نقشی؟ میشود گفت مقدم نقش داشت نه ساواک.”
جەلیل گادانی: قانعی فەرد ئەگەر بەڵگەشی هەبێ، درۆیە
10 Aug 2010
لە مێدیاکانەوە: سڤیل
جەلیل گادانی، سیاسەتمەداری دیاری رۆژهەڵاتی كوردستان، كە هاوكات چەند كتێبێكی لەبارەی مێژووی بزووتنەوەی رزگاریخوازی كورد نوسیوە، لەو دیمانەیەدا وەڵامی بۆچوونەكانی قانعی فەرد دەداتەوە و بەكەسێكی جاسوس و خائین لەقەڵەمی دەدات..
سڤیل: لەدواین ژمارەی گۆڤاری لڤین كەسێك بەناوی قانعی فەرد باسی لەوە كردوە، كە مستەفا بارزانی بەنیازێكی تێكدەرانە چۆتە كۆماری كوردستان لەمەهاباد، تۆ وەك كەسێكی شارەزا لە مێژوو، سیاسەتمەدارێكی كورد، چ تێبینیەكت لەسەر ئەم قسانە هەیە؟
جەلیل گادانی: من پێموایە، یەكەم شت كە بارزانی هاتە رۆژهەڵات و شۆڕشی دووەمی بارزان بە بۆمباران و هێرشی عەرەب و ئینگلیز دووچاری پاشەكشە بوو و هاتنە ناوچەی شنۆ، هێشتا كۆمار پێك نەهاتبوو، بۆیە ئەو قسەیە زۆر سەیرە، كە پێشبینی دروستبوونی كۆماری كوردستان لە مەهاباد كرابێت، بارزانی بنێردرێت تا تێكی بدات، بەپێچەوانەوە، بۆچوونی من وایە كە بارزانی بە هەموو عەشیرەتەوە هاتووە، حیزبی دیموكراتی كوردستان و شەخسی پێشەوا قازی پێشوازیان لێكردوە. لەقۆناغی یەكەمدا لەناوچەی (كوچەباخی عەزیز ئاغا) لەلایەن ئەندامانی كۆمیتەی مەركەزی حزبی دیموكراتی كوردستانەوە پێشوازی گەرمی لێكراوە، دوای پشوودان چۆتە خزمەت قازی، كە ئەوكات هێشتا پێشەوا نەبوو و كۆمار پێكنەهاتبوو، بۆیە پێموایە ئەو كەسانەی ئەو دیعایە دەكەن، بە دڵنیاییەوە دەڵێم كە هیچ بەڵگەیەك نیە، گەر بەڵگەیەكیش هەبێت، كە بۆچوونی ئینگلیزەكان بێت، یا بۆچوونی ئەمریكییەكان بێت، ئەوكات ئەوان بە هەموو هێزی خۆیانەوە دژی بزووتنەوەی كورد بوون، یارمەتی حكومەتی شا لە تاران و حكومەتی مەلیكیان لەبەغداد دەدا، كۆماریش هەر بە دەستی ئەوان تێكچوو. ئەوەندەی من ئاگام لێی بێت و مێژوو نیشانی بدات، بارزانی بە هەموو هێزی خۆیەوە هاوكاری كۆماری كردوە، هەر بۆیەش پێشەوا قازی و حكومەتی كۆماری كوردستان دەركی ئەوەیان كردبوو، كە مەلا مستەفا بە خۆی و چەكدارەكانی عەشیرەتی بارزانەوە، چەندە كارامەن و دەتوانن چەندە كار بكەن، بۆیە بە دڵنیاییەوە ئەوان دەرەجەی جەنەڕاڵیان داوە بە بارزانی. راستە وەزیری بەرگری نەبوو، چونكە لە كوردستانی باشوورەوە هاتبوو بۆ رۆژهەڵات و نەدەبوو ببێتە وەزیری بەرگری، سەیفی قازی وەزیری بەرگری بوو، بەڵام كاری ئەساسی پێشمەرگایەتی، لەراستیدا كاری مەلا مستەفا بووە، بۆیە هەركەسێك باسی ناكۆكی نێوان بارزانی و پێشەوا بكات، جگە لە نیازی تێكدان و كای كۆن بەباكردن، هیچ بەڵگەیەكی دیكەی نیە، لەو بڕوایەدام ئەو شتانە كە دەنوسرێن لە لایەن ئاغای قانعی یا هەر كەسێكی ترەوە، من هیچ باوەڕم پێی نیە، ئەو قسانەی قانیعی فەردیش بە عاملی ئیتڵاعات و سوپای پاسدارانی ئێرانی دەزانم، دڵنیاشم بە بوودجەی ئەوان چۆتە دەرەوە و هەموو رۆژێ ئەم وڵات و ئەو وڵات دەكات و خەریكی خوێندنە، لە ئەوروپا بۆ ئەمریكا، لەوێوە بۆ كەنەدا، پاشان دەچێتە ئوستراڵیا، لەوێوە دێتەوە ئەوروپا، دێ دەچێتەوە تاران و بەغدایە، هەموو وڵاتان دەكات، من پێم وایە جگە لە حكومەتی ئێرانێ هیچ كەسێكی دیكە نیە ئەو بوودجەیەی بۆ تەمویل بكات، چونكە ئاشنایەتیم لەگەڵ خانەوادەكەیدا هەیە، خانەوادەیەكی خۆشگوزەران و بە ئیمكانیەت نین، كە ئەو بودجەیەی پێ فەراهەم ببێت، بۆیە من پێموایە ئەو نوسینانە بە دەستی رژێمی ئێران و خەڵكی دیكەیە، بۆ ئەوەی خیلاف بخەنە نێوان رێبەران، لە لایەكی تریشەوە خەڵك بەدبین بكەن بەرامبەر بە رێبەرانی ئێستا و رابردوو و مێژوو بشێوێنن. جگە لەشێواندنی مێژوو هیچ شتێكی تری لێ نابینم، ئەو كار و نوسینانەش بە خیانەتی تەواو دەزانم.
سڤیل: بارزانی دوای شكستی كۆمار لەگەڵ هێزەكەی روو لە سۆڤیەت دەكات، گەر راست بێت بەریتانیا ئەوی ناردبێت، بــارزانی بۆ دوای شكستی كۆمار دەچێتە سۆڤیەت؟
جەلیل گادانی: بارزانی لەگەڵ ئەوەدا كە قازی تێیڕا بینیوە و پێی گوتوە، كە تۆ جێگای ئومێدی شۆڕشی داهاتووی، بە كردەوەش سەلماندی كە وایە، بارزانی سێ مانگ دوای تێكچوونی كۆماریش لە ناوچەی نەغەدە مقاوەمەتی كرد و ناچار بوو بێتەوە خاكی عێراق، جارێكی تر لە خاكی عێراقەوە لەگەڵ 400-500 رێپێوانێكی یەكجار درێژی كرد، ئیدی ئەوە كورد ئەو كارەی كردوە و دیار نیە، ئەگەر نا باوەڕ بكە ئەو كارە گەورەیە لە رێپێوانی (هۆشی منە) و نمونەكانی هیچی وای كەمتر نیە، بەڵام خەڵكی وڵاتی ئێمە بەداخەوە بەو جۆرەی كە پێویستە قەدری گەورەكانی خۆیان نازانن، تا وەختێكی لەدەستیان دەچن، ئەودەمی بۆیان لە چۆكی خۆیان دەدەن و پەشێمان دەبنەوە.
دوای ئەو 10-12 ساڵە مانەوە لە روسیا، مەلا مستەفا بە خۆی و ئەو كەسانەی لەگەڵی بوون، گەڕاونەتەوە بۆ كوردستان و شۆڕشیان (شۆڕشی ئەیلول) بەرپا كردوە، كە 14 ساڵە بەردەوام بووە، بەداخەوە دیسان ئەوە ئەمریكا و ئینگلیز بوون، كە خیانەتیان لەگەڵ كورد كرد و خەنجەریان لە پشتەوە لە كوردان دا، سەدام و شایان رێكخستەوە. جا ئەوانە بەڵگەن لەسەر ئەوەی كە بارزانی كەسێكی تێكۆشەر و نیشتیمانپەروەر بووە، یا نیشانەی ئەوەیە دەستی لەگەڵ ئینگلیز و ئەمریكا تێكەڵ بووە؟ من هەموو ئەو ئیدیعایانە رەت دەكەمەوە، زۆر بەڵگەی دیكەش هەیە لەسەر ئەو مەسەلەیە، گەر نوسینەكە باسی خیلافی نێوان قازی و بارزانی تێدابێت، ئەوا من ئەو قسەیە رەت دەكەمەوە، لەبەر ئەوەی پێشەوا گەر ئیعتیمادی تەواوی لەسەر بارزانی نەبایە، بەشی هەرە زۆری چەكەكانی بە بارزانیەكان نەدەسپارد، ئەوانی نەدەكردە بەرپرسی ئەو كاروبارە. دوای ئەوەشدا لە ئاخر لەحزەكاندا، ئێمە بیستومانە كە مەلا مستەفا داوا لە پێشەوا دەكات، كە لەگەڵی بچێتە دەرەوەی مەهاباد و مقاوەمەت بكەن و وەك پێشمەرگە لەگەڵ پێشەوادا بێت. بەڵام پێشەوا بە گوێرەی ئەوەی خۆی فەرموویەتی، دەڵێ چونكە ئەو خەڵكە كردویەتی بە سەرۆك كۆمار، حەز ناكات ئەو خەڵكە جێبهێڵێت و خوێنڕێژیەكی گەورە لە كوردستاندا رووبدات، وەك ئازربایجانی ئەوكات، كە حكومەتی ئێران قەتڵوعامی كردن و 10-12 هەزار كەسی لێ كوشتن، ئەو حەزی نەكردوە ئەمە لە كوردستان رووبدات، بۆیە گوتویەتی من خۆم فیدا دەكەم، بەڵام با میللەتەكەم پارێزراو بێت. لە ئاخر لەحزەدا من شاهیدم كە پێشەوا لە كاتێكدا ئەو سەرۆكی كۆمارەكە بووە و كۆمارەكەی وێران بووە و رووخاوە، بەڵام من خۆم گوێم لەوە بووە كە پێشەوا مەلا عەبدولقادری مودەرەسی، كە یەكێك لە كەسایەتیەكانی ئەوكاتی كۆمار بووە و دامەزرێنەرانی كۆمەڵەی (ژێ كاف) بووە، ناردویەتیە لای بەرپرسی تەدارەكاتی هەموو بارزانیەكان، لای شێخ سلێمان، باوكی شێخ عەبدولسەلام و باوكی عەبدولموهەیمن، كە ئەوكات خۆیان پێچاوەتەوە بڕۆن، دەڵێ پێشەوا ناردومی فەرموویەتی هەرچی بۆ ئەوان پێویستە بۆ كەس پێویست نیە، لە چەك و تەقەمەنی و خواردن و هەموو شتێك، با لەگەڵ خۆیان بیبەن و ئیحتیاج بە دەستی دوژمن نەبن، ئەگەر دەڕۆن بە تەیار و ئامادەیی بڕۆن. شێخ سلێمان سوپاسی قازی دەكات، كە لەو هەلومەرجەشدا ئەوانی لەبیر نەكردوە و هەر لە بیریاندابووە، ئەوانە هەموو بەڵگەن لەسەر ئەوەی كە لێك تێگەیشتنی تەواو لە نێوان بارزانی و پێشەوادا هەبووە، ئەوەی هەڵی دەبەستن هەمووی درۆیە، لە لایەكی تریشەوە مەلا مستەفا بە هەوڵی شۆڕشگێڕانەی خۆی سەلماندی كە نە تەسلمیی حكومەتی عێراق و نە هی ئێران بوو، ئەگەر نا لە تاران قەول و قەراریان لەگەڵ دانا، بیبەنە ئەسفەهان یا هەمەدان و چەكەكانیان لێ وەربگرن و ئەوپەڕی حورمەتیان لێبگرن، بەڵام نەچووە ژێر بار و ئەوە قبوڵ نەكرا، پاشان دوای كۆمار مەیداندارییەكی كرد، كە لەبەرامبەر مەئموریەتی حكومی سۆڤیەدا كردویەتی، تەسلیمی نەزەریان نەبووە، هەمیشە ویستویەتی نەزارەت بەسەر كوردەكانی ئەوێدا بكات. ئەوانە هەموو بەڵگەن لەسەر پێچەوانەی بۆچوونی ئەو ئاغایانە، كە مەلا مستەفا نەوەك هەر خیانەتی بە میللەتی خۆی نەكردوە، بەڵكو بەوپەڕی دڵسۆزی و فیداكارییەوە بۆ گەل و نیشتیمانەكەی تێكۆشاوە.
سڤیل: بە رای تۆ ئامانج چیە لە وروژاندی ئەو باسە و پێشاندانی ئەوەی كە ناكۆكی لە نێوان قازی و بارزانیدا هەبووە؟ یا بارزانی ویستویەتی كۆمار تێكبدات؟
جەلیل گادانی: بە رای من سێ ئامانج هەیە، یەكەم دەیانەوێت جارێكی دیكە نێوانی سەركردەكان كورد لەكوردستانی باشوور تێكبدەن و بە حەزی دوژمنان جارێكی تر شەڕی براكوژی هەڵبگیرسێننەوە، دووەم، دەیانەوێ میللەتی كورد بەدبین بكەن بەرامبەر بە رێبەرانی خۆیان لەرابردوو و لەئێستادا، سێیەم، خیلافێك بخەنە نێوان كوردی رۆژهەڵات و كوردی باشوور. ئەوە فیتی دوژمنانە، جگە لەدوژمنانی كورد نە هیچ كەس باوەڕ بەو قسانە دەكات، نەگوێشی لێ دەگرێت، ئەو قسانە لەبنەڕەتدا بێ ئەساسن، ئەگەر گریمان ئەو ئاغایە گوتبێتی كە مەدرەك هەیە (بەڵگە)، ئەو مەدرەكە هی كێیە؟ هی ئینگلستانە؟ جا ئینگلستان تا ئەوكاتە خیانەتیان بە كورد كردوە و حكومەتیان لێ تێك داوە، گەر مەدرەكی ئاواشیان لابێت، ئەوا سەد لە سەد دروستكراوە. ئەو گۆڤار و رۆژنامانەش ئەو قسانە بڵاو دەكەنەوە، بە بۆچوونی من ئەوانیش تا رادەیەكی زۆر لەگەڵیان هاونەزەرن، چونكە ئەو كەسانە كە كاری میدیا دەكەن، دەبێ بەرپرسانە كار بكەن، دەبێ مەسئولانە شت بنوسن و بڵاوی بكەنەوە، لێك بدەنەوە كە شتێكی وا چەندە بە قازانجی كورد و چەندە بە زەرەری كوردە. ئەو جۆرە رۆژنامانە كە هەرشتێك بدرێتە دەستیان بڵاوی دەكەنەوە، من بەش بەحاڵی خۆم رەخنەم لێیان هەیە، دەبێ زۆر لەوە وریاتر بجوڵێن، دەبێ راستگۆییان هەبێ، ئەگەر نا هەر دوژمنێك هات و شتێكی پێدان بڵاوی بكەنەوە، پێموایە ئەوا هەڵوێستێكی مەسئولانە نییە و زیانی زیاترە لە قازانج. لەكۆتاییدا من داوا لە قانعی فەرد دەكەم هەر قسەیەكی من لای ئەو كردومە با بە سی دی بڵاوی بكاتەوە و نوسخەیەكیش بۆ من بنێرێ، با بزانێ من باكم نیە لەو قسانەی رۆژێك لە رۆژان لای ئەو كردومە، چونكە هەمووی بە حەقیقەت دەزانم و دیفاعیش لە حەقیقەت دەكەم، چونكە ئەو تەحریفی زۆر شتی كردوە، ئەگەر ئەو دەنگی منی لایە با بڵاوی بكاتەوە كە جەلیل گادانی یا هەر كەسێكی تر وایگوتوە، من باكم نیە با دوایی درۆ و دەلەسەم بۆ رێك نەخات، چونكە من ئەو وەك عامیلی رژێمی جمهوری ئیسلامی دەناسم، پێشم وایە بەوەش قەناعەتی نەهاتووە، رەنگە سەری بەسەر هەندێك عەناسری دیكەشدا گرتبێت بۆ كاری جاسوسی و تێكدان.
http://rojhelattimes.org/read.php?id=892
لایکلایک
محمد آسنگران: عرفان قانعي فرد کيست؟ پاسخ به سوال نشریه آرش
سه شنبه, 28 شهریور 1391 ساعت 19:37 مقالات رسیده – آرشیو مقالات محمد آسنگران
دوستان و رفقاي عزيز٬ احزاب و سازمانهاي کرد! (۱)
در چند ماه گذشته٬ شخصي به نام عرفان قانعي فرد که مدام بر ايراني بودنش فخر فروخته و نيز خود را يک ايراني کرد و نه کرد ايراني ميداند٬ در يک تسخير رسانه اي آشکار به بمب خبري اول پاره اي رسانه هاي فارسي زبان بدل شده و تحت عنوان “محقق و پژوهشگر تاريخ” ٬ با مصاحبه هاي راديو تلويزيوني در خارج کشور٬ از منظر يک محقق تاريخ اجتماعي ايران با جعل و نعل وارونه زدن٬ به دستکاري حافظه و تاريخ سازي همت نموده است. عمده تحقيقات تاريخي و کتابسازيهاي وي تحت عنوان ” گفتگو” صورت گرفته و ميگيرد. آنچنان که ميدانيد با توجه به ساخت امنيتي نظام اسلامي پذيرش و تن دادن گفتگوي چهره هاي امنيتي با ايشان و انتشار وسيع آن در ايران الزاما مي بايست طي سلسله مراتبي امنيتي٬ فيلتر شده و به فرموده اجرايي شود. هر چند که برخي از مصاحبات او با چهر ه هاي اپوزيسيون جمهوري اسلامي صورت گرفته است. بخشي از جعليات مورخ! مورد نظر٬ متوجه سازمانهاي کرد و شخصيت هاي برجسته آن از جمله دبير اول و رهبر سلاخي شده حزب دمکرات کردستان ايران٬ زنده ياد دکتر قاسملو مي باشد٬ که در پرسشي به چگونگي قتل ايشان پرداخته و با تحليل و نگاهي امنيتي همسويي نظري خود با امنيتي چي هاي جمهوري اسلامي ايران را آشکار ميکند.
با توجه به ارتباطات عرفان قانعي فرد با موسسات پژوهشي وزارت اطلاعات و برخي چهر ه هاي امنيتي –نظامي جمهوري اسلامي چون محسن رضايي و نزديکي و همکاري وي با برخي تارنماهاي امنيتي رژيم ٬ و نيز شائبه همکاري ايشان با سپاه پاسداران ( سپاه قدس) نشريه آرش بر آن شد تا در شماره ۱۰۸ خود به قدر بضاعت و توانش اين پرسش را با برخي فعالان و شخصيت هاي سياسي ٬ و نيز سازمانهايي که مورد تفقد !! و مصاحبه اين مورخ نظام اسلامي قرار گرفته اند در ميان بگذارد. ما اميدواريم پاسخ شما را به نظرات و چند و چون کار اين مورخ اسلامي ٬ تا بيست ماه مي ۲۰۱۲ دريافت کنيم با سپاس از همکاري شما.
(۱)
همينجا لازم است بگويم که اين سوال را شخصا به دست حزب کمونيست ايران٬ هر دو جناح حزب دمکرات کردستان ايران٬ دفتر سياسي پژاک٬ حزب کمونيست کارگري ايران و کومله کردستان (جناح رضا کعبي) رساندم. متاسفانه هر دو جناح حزب دمکرات کردستان ايران٬ و حزب زحمتکشان٬ پژاک و کومله کردستان جناح (رضا کعبي) پاسخي ارسال نکردند.
پرويز قليچ خاني٬ مدير مسئول و سردبير مجله آرش
**********
پاسخ محمد آسنگران از حزب کمونيست کارگري ايران به سوال مجله آرش
______________________
مقدمه
یکی از مهمترین پروژه های قانعی فرد نوشتن بیوگرافی جلال طالبانی در سه جلد است که برای این پروژه، به قول خودش با ۴۵۰ شخصیت شناخته شده جهانی و ایرانی و تعدادی از مقامات جمهوری اسلامی مصاحبه کرده است. تعدادی از مصاحبه شوندگان از موقعیتی برخوردار هستند که دسترسی به آنها برای محققان کارکشته و شناخته شده هم چندان آسان نیست. از جمله مصاحبه با گورباچف، رئیس ک. گ. ب. کسینجر، دیک چنی، کاندولیزا رایس، رامسفلد، آلبرایت، کلینتون و بالاخره افرادی مانند جلال طالبانی، کروبی، علی اکبر ولایتی، محمد خاتمی، محسن رضایی، رفسنجانی، و رضا پهلوی، شیخ عزالدین حسینی، عبدالله حسن زاده، بنی صدر و ثابتی یکی از روسای ساواک و….
عرفان قانعی فرد عضو رهبری مرکز اسناد جمهوری اسلامی معرفی شده است. او از بهاالدین ادب که دو دوره در مجلس شورای اسلامی تحت عنوان نماینده مردم سنندج و کامیاران حضور داشت، به عنوان معلم خود و استادی که سرمشق زندگیش بوده است، یاد میکند. او متولد شهر مریوان است. بعد از انقلاب ۵۷ پدرش یکی از مسئولین مکتب قرآن شهر مریوان و یکی از همفکران نزدیک احمد مفتی زاده بود. در سال ۵۸ با آزاد شدن شهرهای کردستان بوسیله نیروهای مسلح پیشمرگ، سپاه پاسداران و نیروهای کمیته و مدافعان جمهوری اسلامی، مجبور به عقب نشینی شده و به پادگانها رفتند و سپس برای وابستگان احمد مفتی زاده در همدان، امکاناتی مهیا کردند. پدر قانعی فرد و خانواده او در این شهر ساکن شدند. اما بعد از یورش ارتش و سپاه پاسداران به کردستان و تصرف دوباره شهرها و عقب نشینی نیروهای پیشمرگ از شهرها، پدر قانعی فرد به مریوان بازگشت و به پاس خدماتش برای جمهوری اسلامی چند سالی فرماندار مریوان شد. این اطلاعات مختصر کمک میکند که خوانندگان بدانند فضای سیاسی و فرهنگی اطراف شخص مورد بحث از چه پیشینه ای برخوردار بوده است وایشان در چه فضای فکری ای پرورش یافته است.
من در این نوشته مشخصا به فاکتهایی میپردازم که به عنوان نظر و دیدگاه خود قانعی فرد در رابطه با مسایل کردستان بیان شده است. دقیقتر بگویم من به مسایلی میپردازم که قانعی فرد نظرخودش را در آن موارد مثلا در مورد تحولات و تاریخ معاصر کردستان بیان کرده است. بنابراین نه پیشینه و سابقه و خیانتها و جنایتهای پدرش معیار ارزیابی من از او است و نه کاری به گفته های مصاحبه شوندگان او دارم. در این نوشته برای من مهم نیست که آنها چه چیزی را به قانعی فرد گفته اند و تا چه حد در گفته های آنها سندیت و حقیقت هست.
تا کنون کسانی از زاویه کاملا ناسیونالیستی و به همان اندازه قانعی فرد ارتجاعی، به این مباحث پرداخته اند. من تلاش میکنم هم از حقایق تاریخی این دوره مورد بحث بگویم و هم به عنوان یک نفر جانبدار حرف بزنم و گفته های قانعی فرد را به چالش بکشم. میدانم این دوره و زمانه مد روز شده است که خیلیها با ریا و تزویر سعی میکنند حرفشان را در لفافه “بی طرفی” بپیچند، اما این ادعاها حقیقت ندارد. از نظر من هیچ کس بی طرف نیست. من هم بی طرف نیستم. همچنانکه قانعی فرد و ناسیونالیستهای کرد مخالف قانعی فرد هم جانبدار حرف میزنند. همچنانکه ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی و اسلامیهای مدافع قانعی فرد هم بی طرف نیستند. ولی به نادرست تلاش میکنند حرفشان را یا از زبان دیگران و یا به عنوان بیطرف و پژوهشگر و… به خورد مردم بدهند. یکی از تفاوتهای من با این جماعت این است که من رک و پوست کنده میگویم که جانبدار حرف میزنم. هر خواننده طالب حقیقت هم قضاوتش را خواهد کرد.
حال که از حقیقت حرف به میان آمد اجازه بدهید اینرا هم تاکید کنم که در دنیای واقعی یک حقیقت واحد و مطلق وجود ندارد ما “حقیقتهای متضاد” را باید ببینیم. این حقیقتها از زاویه طبقات و منفعتهای مختلف کاملا متفاوت هستند. بنابراین متفکرین طبقات مختلف واقعیات جامعه را با حقایق مورد نظرشان توضیح میدهند. برای مثال از نظر یک سرمایه دار حقیقت این است که کارگر در کارخانه او کار میکند و دستمزد میگیرد و به این ترتیب متفکرین این طبقه معتقدند که سرمایه دار به جامعه و مردم کار کن خدمات میدهد و ادامه زندگی و امرار معاش کارکنان را فراهم کرده است. از زاویه کارگر و متفکرین این طبقه در رابطه با همین موضوع حقیقت طور دیگری تعریف میشود. این که با صرف نیروی کار کارگر ارزش اضافه تولید میشود و بدون صرف نیروی کار او ارزش اضافه ای وجود ندارد و انباشت سرمایه اتفاق نمیفتد. از این زاویه اگر دنیا را نگاه کنیم به این حقیقت میرسیم که سود و انباشت سرمایه از قبل نیروی کار کارگر است. در مورد بررسی تحولات تاریخی هم داستان همین است. باید دید چه کسی از آن حقایق چه تصویری به جامعه میدهد.
با این مقدمه به سراغ اصل موضوع برویم.
خاستگاه قانعی فرد به عنوان یک نحله فکری
بعد از عروج و افول جریان دوم خرداد و جنبش برای اصلاح رژیم اسلامی، جامعه ایران با انواع محصولات فکری و سیاسی و البته امنیتی هم مواجه شد. کسانی که مشخصه اصلی آنها شارلاتانیسم و دروغ گویی و معکوس جلوه دادن حقایق سیاسی و تحریف تحولات تاریخی جامعه ایران است. خیل پاسدارها و تحصیل کردگان در مکتب اسلام و جمهوری اسلامی که بسیاری از آنها دستشان به خون مردم رنگین بود، دستهای خونینشان را شستند و همراه دیگر همفکرانشان به کار “روزنامه نگاری و پژوهشی” پرداختند تا بشیوه دیگری به جمهوری اسلامی خدمت كنند. قانعی فرد عضوی از این جماعت و یک محصل از مکتب جنبش- ملی اسلامی است. اما در عین حال او یک تفاوت مهم با بقیه دارد. او کرد زبان و متولد شهر مریوان و تحصیل کرده زبان شناسی و صاحبنظر این رشته در کردستان است. و البته باید اضافه کرد که تاكنون مدرکی دال بر همکاری امنیتی و نظامی با جمهوری اسلامی از او منتشر نشده است. این خصوصیات او را از افراد پیشینه دار و همکار سابق جمهوری اسلامی مثلا از نوع گنجی و سازگارا و… که خود یک دوره ای حزب اللهی و عضو سپاه پاسداران و… بوده اند جدا میکند.
کردستان جایی است که به دلیل وجود یک جنبش اجتماعی چپ و سوسیالیستی سازش و همکاری با رژیم اسلامی، شدیدا قبیح و شرم آور بوده و هست. بخش قابل توجهی از جامعه خود را چپ و سوسیالیست میداند و تفکرات چپ و انسانگرایانه و ضدیت با کلیت حکومت اسلامی در ابعادی اجتماعی رنگ و مهر خود را به جامعه زده است. به دلیل همین واقعیت اجتماعی مفتی زاده به عنوان یک جریان سنی مذهب و همکار جمهوری اسلامی در همان اوایل انقلاب سال ۵۷ بی اعتبار و حاشیه ای شد. در جایی مثل سنندج در اوایل انقلاب دو نفر در جامعه به عنوان نمایندگان دو جنبش در مقابل هم قرار گرفتند. صدیق کمانگر رهبر کمونیستها و احمد مفتی زاده رهبر اسلامیها، که در نهایت کمونیستها در جامعه هژمونی پیدا کردند و اسلامیها منزوی و به عنوان مزدور حکومت شناخته شدند. پدر قانعی فرد یکی از اسلامیهای بد نام در مریوان بود. بهمین دلایل سیاسی و تاریخی مردم کردستان هیچ وقت توهمی به جمهوری اسلامی و یا جناحی از آن نداشته و ندارند. بنابر این “اصلاح طلب حکومتی و روشنفکر اصلاح طلب” در این خطه بسیار بی شانس و بی افق است. عرفان قانعی فرد تلاش کرد با اتکا به امکانات و ظاهرا با پز بیطرفی کاری را بکند که بسیاری قبلا در آن شکست خورده بودند.
کردستان طی دوران حاکمیت جمهوری اسلامی یک کانون بحران و یک کانون مبارزه و تقابل مردم و احزاب سیاسی با جمهوری اسلامی و در عین حال با جریان مرتجع مفتی زاده بوده است. همین خصوصیات و ویژگیها از نظر استراتژیستهای جمهوری اسلامی توقعاتی از قانعی فرد مطرح کرده است و امکاناتی در اختیار او گذاشته است که بقیه از آن بی بهره بودند. مهم بود و مهم است که جمهوری اسلامی و استراتژیستهای جنبش اسلام سیاسی تحریف تاریخ تحولات و مبارزات مردم کردستان را از زبان یک نفر کرد زبان و با پز محقق و پژوهشگر به خورد جامعه بدهند.
برای پیش برد این پروژه جلال طالبانی به عنوان یک شخصیت مطرح در جنبش ناسیونالیستی کرد و دوستی و نزدیکی او با مقامات جمهوری اسلامی دروازه ورود به این عرصه مهم بود و برای این پروژه سرمایه گذاری شد و آن را به اجرا گذاشتند. من نمیدانم خود قانعی فرد تا چه حد از ابعاد و اهداف این موضوع مطلع بوده و هست، اما میدانم که شاگرد زرنگی برای اجرای این پروژه بوده است.
در کردستان جنبشی اعتراضی و احزابی و تاریخی وجود داشته و دارد که علیه جمهوری اسلامی بوده و هست. این رژیم با توپ و تانک و قتل و کشتار نتوانسته است مردم را شکست بدهد. در عین حال نه تنها نتوانسته است کمترین جایگاهی در میان مردم پیدا کند، بلکه نفرت عمومی از این رژیم عمیقتر و اجتماعی تر هم شده است. جمهوری اسلامی برای مقابله با چنین شرایطی باید مردم را ازدستاوردهای مبارزات تا کنونی نا امید میکرد. برای خنثی کردن نسل جوان باید تاریخ مبارزات و جنبش اعتراضی کردستان را تحریف و بی نتیجه معرفی میکرد. برای رسیدن به این امر، جنبش و جریان ملی اسلامی در کنار سرکوب خشن همیشگی حکومت و اراذل و اوباش اسلامی، قلم بدستان و فعالین زیادی را به جان جامعه انداخت که قانعی فرد شاید یکی از متاخرترین آنها است. وظیفه این خیل قلم به دست جنبش ملی اسلامی که همگی در چهارچوب یک مکتب معین به اسم”لیبرالیسم اسلامی” میگنجند، این بود و هست که مردم را تحمیق کنند و فرهنگ کنار آمدن با دیکتاتورها و مشخصا جمهوری اسلامی را به افکار و افق جامعه تبدیل نمایند. قبل از هر چیز این خیل قلم به دست و جماعت تحصیل کرده تلاش میکنند که تاریخ جنایات جمهوری اسلامی را پنهان و یا توجیه کنند و اپوزیسیون را مقصرمعرفی کنند. اینها میخواهند با اعلام شکست مبارزات تا کنونی مردم، افق رهایی جامعه را به امری غیر ممکن و ساختن و همکاری با جمهوری اسلامی را تنها راه عملی جلوه دهند. بویژه اینها الیت معترض در میان جوانان را هدف خود قرار داده اند. در فضای تنگ نفس کشیدن که جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل کرده است اینها تقلاهای مذبوحانه ای را آغاز کرده اند که محصولات فکری و جعلیات و دروغهای باور نکردنی خود را به عنوان روشنفکر، پژوهشگر و دانشگاهی و روزنامه نگار و … به خورد جامعه بدهند.
ناگفته نماند که رهبر فکری “لیبرالیسم اسلامی” در ایران نه سروش و گنجی و عبدالله نوری و خاتمی و موسوی و کروبی و اشکوری و… بلکه رفسنجانی است. دوری و نزدیکی سیاسی و یا گرایشی امروز اینها به رفسنجانی تغییری در این حقیقت نمیدهد که هم معمار جمهوری اسلامی رفسنجانی است و هم مکتب “لیبرالیسم اسلامی” که برای حفظ این سیستم سرهم بندی شده است معمارش این جناب است. برخلاف تصور عمومی معمار اصلی ساختن جمهوری اسلامی با این قواره ای که ما میشناسیم و در دنیا شناخته شده است نه خامنه ای و حتی خمینی بلکه رفسنجانی است.
خیل قلم به دستان نان به نرخ روز خور مثل قانعی فرد هم در این چهار چوب فعالیت میکنند. و همه این خیل کلاه مخملی از نوع “چپ” آن یعنی حزب توده و سازمان اکثریت تا راست آن یعنی سروش و عبدالله نوری و موسوی و خاتمی و نهضت آزادی و جبهه ملی و غیره همگی سر در یک آخور دارند. جنبش ملی اسلامی با پرچم لیبرالیسم اسلامی. قانعی فرد فقط بچه محصلی در چهار چوب این مکتب و محصول این مکتب است.
در این کیس مورد بحث یعنی نقش قانعی فرد و خدمات او به مکتب “لیبرالیسم اسلامی” همینقدر بگویم که او وظیفه ویژه ای به عهده گرفته است. وظیفه ای که از افراد دیگر ساخته نیست. او باید به روایت امروزی و از زبان منافع امروزی مکتب “لیبرالیسم اسلامی” از قلم یک نفر خودی که کردزبان باشد، با هدف تبیین جعلی تاریخ تحولات سیاسی در کردستان روایت مجعولی از یک دوره پر تنش سیاسی را به جامعه تحویل بدهد. فعالیت و مصاحبه های قانعی فرد در مورد نقش جلال طالبانی و تاریخ تحولات کردستان با این هدف آغاز شده است.
قانعی فرد چون شاگرد با وفا و الحق زرنگی در این مکتب است اولا پروژه های متعددی به او پیشنهاد شده و ثانیا پشتوانه محکمی در درون استراتژیستهای رژیم اسلامی پیدا کرده است. خیلیها تا کنون او را مزدور و همکار وزارت اطلاعات و مدافع جناح رضایی و رفسنجانی و… معرفی کرده اند. من اینجا نمیخواهم به این زوایای زندگی قانعی فرد بپردازم، ولی یک چیز روشن و غیر قابل انکار است که او خود را یک مدافع سیاسی سرسخت و بدون لهجه مکتب “لیبرالیسم اسلامی” و مدافع شریک شدن اپوزیسیون جمهوری اسلامی در حاکمیت فعلی و همکاری با این رژیم معرفی کرده است.
هدف قانعی فرد از جعل و وارونه نشان دادن حقایق تاریخی در کردستان
اجازه بدهید قبلا اینرا بگویم که من قصد ندارم به همه کارهای قانعی فرد بپردازم. من به علت شناخت و تخصص خود در مورد مسائل کردستان میخواهم جعلیات و هجویات این “پژوهشگر” را از زبان خودش بررسی کنم.
لازم به تاکید است که من در کردستان متولد شده و زندگی كرده ام و از نزدیک با احزاب سیاسی و فعالین و شخصیتهای مطرح کردستان آشنا هستم. من از سال ۵۷ در تظاهراتها علیه شاه فعال بوده و با قدرتگیری جمهوری اسلامی از همان روز اول مخالف آن بوده و در تحولات کردستان بعد از انقلاب شریک بوده و در آن نقش داشته ام. به عنوان نماینده کومله و بعدا حزب کمونیست کارگری ایران در مناسبتهای متعددی با احزاب و شخصیتهای فعال در کردستان سر و کار داشته، مذاکره کرده و تاریخ و چم و خم تحولات کردستان را با جزئیات قابل قبولی بررسی کرده ام. به همین دلیل به خود اجازه میدهم هم به عنوان کسی که در بخشی از این تاریخ شریک بوده و هم در تحولات سیاسی معاصر کردستان نقش داشته و تاریخ این تحولات را از نزدیک دیده و مطالعه و بررسی کرده ام، بگویم که گفته ها و نوشته های قانعی فرد در این محدوده نه صداقتی را نشان میدهد و نه صلاحیتی کسب کرده است. جعلیات و جانبداری او از سیاستهای جمهوری اسلامی کاملا آشکار و مبرهن است.
خودش میگوید افتخار میکند اگر میتوانست همکار جمهوری اسلامی و شریک اجرای سیاستهای محسن رضائی و رفسنجانی باشد.
وارد شدن قانعی فرد به “پژوهش” در تاریخ کردستان و البته به بهانه نوشتن بیوگرافی از زبان کسانی مثل جلال طالبانی و دیگر شخصیتهای جنبش ناسیونالیستی کرد، مانند ابراهیم احمد پدر همسر جلال طالبانی و مصاحبه با عبدالله حسن زاده و شیخ عزالدین حسینی و غیره، فقط یک هدف دارد و آن توجیه سیاستهای جمهوری اسلامی و مقصر جلوه دادن اپوزیسیون و خدمت به مکتب “لیبرالیسم اسلامی” و کمک به تحکیم رژیم اسلامی است. نسخه او تبدیل اپوزیسیون در کردستان به چیزی از نوع بهاالدین ادب در مجلس شورای اسلامی و نشر ادبیات کلاه مخملی در نشریه ای است که آقای ولدبیگی یکی دیگر از همکاران با وفای مفتی زاده و بعدا از نزدیکان قابل اعتماد رفسنجانی سر دبیر آن بود. این دو از پیشکسوتان قانعی فرد میباشند و مردم کردستان سالها است که دست رد به سینه مفتی زاده و جمهوری اسلامی و مدافعین آنها که پدر قانعی فرد تنها یکی از این طیف بود زده اند.
ارائه خدمات به جمهوری اسلامی و توجیه سرکوبگریها و خونریزیها و سیاستهای ضد انسانی این رژیم در کردستان اولین و پایه ای ترین انگیزه خود قانعی فرد و تشویق کنندگان او در عرصه پژوهش و تاریخنگاری و تاریخ سازی جعلی بوده است. او نه تنها تاریخ نگار و تاریخ نویس و تاریخ پژوه نیست بلکه در واقع او متخصص پرونده سازی و جعل تاریخ معینی است. این جعلیات و دست بردن در تاریخ و معکوس کردن حقایق و لاابالیگری در مکتب لیبرالیسم – اسلامی چیزی نیست که احتیاج به فاکت و فیگور داشته باشد. شارلاتانیسم و جعلیات تحویل جامعه دادن بخش انتگره متفکرین و قلم به دستان جنبش ملی- اسلامی است.
از عبدالکریم سروش گرفته تا گنجی و جلایی پور از خاتمی گرفته تا کروبی و موسوی، از سازگارا گرفته تا محمد نوریزاد و مخملباف و … هر اختلافی باهمدیگر داشته باشند، همگی از یک قماش هستند. اینها از جمله سازندگان ساختمان جمهوری اسلامی بوده اند. کسانی از این طیف در کشتار مردم مستقیم دست داشته اند. کسانی در حاشیه این جنبش بوده و کسانی هم از نوع قانعی فرد قلمزن متاخرتر و متعهد به این مکتب و این جنبش است.
برخلاف تصور عمومی قانعی فرد یک محقق و پژوهشگر تاریخ نیست. او در رشته دانشگاهی تز تحصیلی اش را در عرصه زبانشناسی نوشته است. عمدتا اطلاعات و تخصص او در زمینه زبان کردی و لهجه های این زبان است که ربطی به تحقیق و پژوهش تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ندارد. برای قانعی فرد دفاع از مکتب لیبرالیسم اسلامی و ضدیت با کمونیسم و آزادی و حقوق انسان اصل است.
مصاحبه هایش با شخصیتهای مختلف از زوایای متفاوتی همگی مستقیم و غیر مستقیم در خدمت کسب حقانیت سیاسی برای جمهوری اسلامی است. اما چه کسی است که نداند در جایی مثل کردستان و در سراسر ایران جمهوری اسلامی با نسل کشی و قتل عام زندانیان سیاسی و مخالفین خود قدرت خود را تثبیت کرد. حتی آش چنان شور بود که منتظری و اخیرا محمد نوری زاد و تعدادی از مقامات قبلی رژیم اسلامی هم به آن اعتراف کرده اند. آیا در ایران و در میان انسانهای منصف و آزاده کسی هست منکر این باشد که خلخالی اصلاح طلب و دوم خردادی، که تا روز مرگش مدافع کشتار مخالفین بود و رفسنجانی و فلاحیان و محسن رضایی و … که هنوز هم از نسل کشی و ترور مخالفین دفاع میکنند جنایتکارانی در مکتب فاشیسم اسلامی هستند و اینها بانی به راه انداختن حمام خون بودند نه اپوزیسیون که قانعی فرد این رابطه را معکوس کرده است؟
آیا کسی هست که یک ذره شرافت و حرمت انسانی برای خود قایل باشد و مثل قانعی فرد با یک چرخش قلم بی محابا جای قاتل و مقتول را تغییر بدهد؟ آیا او نمیداند و نخوانده است و عکسها و فیلمهای کشتار مردم و صف اعدامیها در سنندج را ندیده است که با خیال آرام پاسدارهای تازه به قدرت رسیده به سر آنها شلیک میکنند؟ آیا او نمیداند و ندیده است که لشکریان اسلام چه جنایتی در حق مردم کردستان انجام دادند؟ فرض کنیم قانعی فرد همه اینها را ندیده و نشنیده و از کره دیگری وارد کره زمین شده است، آیا همین سال ۸۸ ندید و نشنید که در کهریزک چگونه به جوانان مردم تجاوز کردند و آنها را به قتل رساندند؟ آیا او ندید و نشنید که فرزاد کمانگر این معلم انساندوست را فقط به جرم قلمش به دار کشیدند و هنوز خانواده او و مردم نمیدانند جنازه اش را کجا دفن کرده اند؟ آیا فرزاد کمانگر هم جنگ افروزی کرد و حمام خون راه انداخت؟ آیا این شاگرد با وفای مکتب قرآن مفتی زاده نمیداند جمهوری اسلامی چه جنایتی را در کردستان مرتکب شده است؟ آیا خبر ندارد که اوایل انقلاب همین اراجیف را قبل از او احمد مفتی زاده گفته و نوشته است و پاداش آنرا هم از مردم که نفرتی عمیق و عمومی علیه او است دریافت کرده است؟ و بالاخره آیا او چیزی از خاوران به گوشش خورده است و این تراژدی را گوشه ای از تاریخ و پرونده سیاه و قتل عام و کشتار مخالفین به دست جمهوری اسلامی به حساب می آورد؟ یا اینها هم مثل مردم و اپوزیسیون در کردستان مقصر بودند و این زندانیان اسیر بودند که حمام خون راه انداختند نه جمهوری اسلامی؟!
آیا قانعی فرد اینها را نشنیده و ندیده است، که اکنون از زبان بنی صدر و رفسنجانی میگوید “کومله جنگ افروزی کرد و در کردستان ایران حمام خون راه افتاد”؟ آیا گفتن این جملات یک ذره شرافت و انسانیت و حقیقت گویی را با خود حمل میکند؟ قانعی فرد همه این حقایق را میداند اما تصمیم گرفته است که انکار کند، چون منفعتش در این انکار نهفته است. نه تنها انکار که معادله را معکوس کند و تاریخ را جعل نماید، این ماموریتی است که انجام میدهد و این کار را نه با فشار و زیر شکنجه و تهدید، بلکه با میل و رغبت انجام میدهد. و اهمیت قضیه در همین است که لازم است خوانندگان این سطور به این موضوع توجه جدیتری بکنند.
تلاش قانعی فرد این است كه بگوید جمهوری اسلامی مقصر نیست که در کردستان نسل کشی اتفاق افتاد، بلکه تقصیر از کومله و دمکرات بود. انگار این خیل شارلاتانها عادت دارند اگر حقایق تاریخی را هم وارونه میکنند و جای قاتل و مقتول را تغییر میدهند آن چنان با قاطعیت حرف بزنند که مردم باورشان بشود. از منظر این جماعت دروغ هرچه بزرگتر بهتر! ساده لوحی است اگر فرض کنیم که قانعی فرد این حقایق را نمیداند و فقط از زبان رفسنجانی و بنی صدر نقل میکند که کومله و کمونیستها جنگ افروز بوده اند و به این دلیل در کردستان حمام خون راه افتاده است! با همه این اوصاف بالاخره جنگ و درگیری در کردستان دو طرف دارد. این چگونه پژوهشگری است که حتی یک کلمه در نقد جمهوری اسلامی نمیگوید اما احزاب اپوزیسیون، وابسته به خارج، گروهک، و خیانتکار و خونریز و … هستند که حمام خون راه انداخته اند! در جعل تاریخ این آدم مشکلش ملاحظات امنیتی نیست. هدف خاصی را تعقیب میکند و برای رسیدن به آن هدف امکانات بی حد و مرزی در اختیار دارد او پشتش به افراد و قدرتها و امکانات مالی محکمی در جمهوری اسلامی گرم است. او تنها یک مزدور نیست، او از جمله استراتژیستهای جنبش اسلام سیاسی است.
البته از میان احزاب و فعالین سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی و کسانی که حساسیتی دارند و مخالفتی با قانعی فرد ابراز کرده اند، عمدتا به وجه امنیتی و مزدوری او برای جمهوری اسلامی پرداخته اند. در حالیکه سینما گران و ادیبان و شاعران و روزنامه نگاران و پژوهشگران زیادی از نوع قانعی فرد به جان جامعه افتاده اند و دارند فرهنگ آن جامعه را تخریب میکنند و تاریخ آن مملکت را جعل میکنند که الزاما همه آنها اطلاعاتی و جاسوس و وابسته به نیروهای امنیتی نیستند. اما همه آنها از رانتهای جمهوری اسلامی و امکانات مقامات این رژیم بهره میبرند. وجه مهم این موضوع این است که بدانیم جنبش ملی اسلامی قلم زنان خود را دارد و مشغول پروپاگاند سیاستها و تفکرات خود است. اینها تلاش میکنند پیشروی جامعه و مدرنیسم و انسان گرای و برابری طلبی را با کشتن آزادی به عنوان بستر رشد همه اینها مانع شوند.
قانعی فرد میگوید:
“بعد از قاضی محمد هیچکدام از احزاب کردستان دستاوردی بجز سیه روزی و حرمان برای مردم کردستان نداشته اند. و … من خوشحال میشدم اگر این احزاب مثل شرایط کنونی عراق در ساختمان حکومت مرکزی نقش داشتند”.
قانعی فرد سیه روزی مردم کردستان را نه ناشی از نسل کشی و کشتارهای جمهوری اسلامی و زندانی کردن مخالفین و شکنجه و تجاوز به زندانیان و توپ باران و خمپاره باران اماکن عمومی مردم در کردستان که طبق اسناد منتشر شده فقط در جنگ خونین سنندج در طول کمتر از یک ماه چهارده هزار خمپاره روی سر مردم این شهر ریخته شد، و نه ناشی از تحمیل فقر و فلاکت بی حد و حصری که جمهوری اسلامی به مردم تحمیل کرده است و … بلکه ناشی از جنگ افروزی کومله و دمکرات میداند. این “محقق و تاریخ پژوه” مشکلش نه این کشتار و این تاریخ که با خون مردم نوشته شده است و هدفش نه روشن کردن این حقایق، بلکه تشویق اپوزیسیون و مردم کردستان به همکاری با جمهوری اسلامی است. مثل کاری که “طالبانی و بارزانی در کردستان عراق انجام میدهند و در ساختمان حکومت مرکزی نقش دارند”.
این محقق خیلی “متعهد” در مورد تحولات اجتماعی جامعه کردستان بعد از انقلاب و قدرت گیری جمهوری اسلامی میگوید: “بعد از انقلاب موزیک کردی رشد کرده و مطرح شده است. اما در مورد زبان کردی و تدریس آن “نتوانستیم” گام برداریم. اینهم البته دارد رفع میشود چون در دانشگاه کردستان سه جلد فرهنگ لغات کردی- فارسی و فارسی- کردی منتشر شده است”.
اینجا قانعی فرد علاوه بر مقصر اعلام کردن احزاب اپوزیسیون در کردستان قدرت گیری جمهوری اسلامی را نعمتی برای مردم کردستان معرفی میکند که در آن “موزیک کردی رشد کرده و مطرح شده است” این دیگر نهایت دست کم گرفتن شعور مردم است. او ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را جایی میداند که موزیک در آن رشد میکند. اگر یک نفر دیگر نه از میان مردم شرافتمند و درد کشیده و نه از میان متخصصین این عرصه که اکثرا ناچار به ترک کشور شده اند، حتی در میان سران و مقامات رژیم اسلامی پیدا شد که این ادعای سخیف را تکرار کند و یا بر آن صحه بگذارد، باید به این “پژوهشگر تاریخ” جایزه شرافت و صداقت اعطا کرد.
این پژوهشگر بسیار “صادق” میگوید: ” بنابه اسنادی که اکنون موجود است این دو حزب (کومله و دمکرات) نوار مرزی را ناآرام کردند و باعث راه اندازی حمام خون و خونریزی در کردستان شدند”. اولا این پژوهشگر بسیار “راستگو” یکی از این اسناد را که متعلق به یک مرکز معتبر باشد را نشان نمیدهد و منتشر نکرده است. دوما انگار ما نمیدانیم که او از این نوع اسناد که فقط در انبار وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به وفور یافت میشود در اختیار دارد. قانعی فرد یا باید مخاطب را مثل خودش فرض کرده باشد و یا این حرفها را فقط برای دلخوشی اربابانش گفته باشد، در غیر اینصورت همه کسانی که اطلاعی از کردستان و شرایط بعد از انقلاب داشته باشند میدانند نه تنها در نوار مرزی بلکه اکثر شهرها و روستاهای کردستان تحت حاکمیت و هدایت احزاب اپوزیسیون اداره میشد و جمهوری اسلامی فقط بعد از شخم زدن این منطقه با توپ و خمپاره و اعدامهای دسته جمعی و نسل کشی توانست بر آن مسلط شود. این تنها نوار مرزی نبود بلکه تمام و یا اکثر منطقه کردنشین غرب کشور را در بر میگرفت. تنها نا آرامی هم نبود جمهوری اسلامی کشتار بیرحمانه ای علیه مردم کردستان سازمان داد و این کشتار به انحا مختلف هنوز و بعد از ٣٣ سال ادامه دارد. کشتار مردم کردستان و مخالفین جمهوری اسلامی را به دست لشکریان اسلام ایجاد نا آرامی بوسیله احزاب اپوزیسیون در مرزها قلمداد کردن گستاخی زیادی میخواهد که قانعی فرد کم ندارد.
قانعی فرد باید بداند که تحولات کردستان جدی تر و اجتماعی تر از آن بود که بتوان آنرا با ناآرامی ایجاد شده بوسیله تعداد معدودی ازافراد اپوزیسیون در نوار مرزی توضیح داد. مردم هیچگاه جمهوری اسلامی و جریانات اسلامی از نوع مفتی زاده را نپذیرفتند و نخواهند پذیرفت. تاریخ و تجربه تا کنون اینرا ثابت کرده است و با جعلیات قانعی فرد تغییر نخواهد کرد.
در ادامه این “پژوهش صادقانه” قانعی فرد میگوید: “بعد از سال ۷۰ و ختم جنگ ایران و عراق و کم شدن کمکهای مالی صدام حسین به کومله و دمکرات این دو حزب قراردادی با جمهوری اسلامی امضا کردند که اسلحه را کنار بگذارند.” مصاحبه کننده در تلویزیون اندیشه میگوید آقای قانعی فرد شما قصد تخریب این احزاب را ندارید؟ او در پاسخ میگوید “وظیفه مورخ بیان حقایق و نقد است” اولا این گفته یک ذره حقیقت ندارد. من نه مدافع که منتقد سیاست هر دو حزب نامبرده هستم و میدانم که ادامه ندادن مبارزه مسلحانه آنها علیه جمهوری اسلامی، تابع دو فاکتور است اول مناسبات آنها با حکومت اقلیم کردستان عراق و احساس همسرنوشتی آنها با حکومت محلی کردستان دوم استقبال نکردن مردم در شرایط کنونی از مبارزه مسلحانه است، نه قرارداد بستن با سپاه پاسداران، آنطور که قانعی فرد میگوید. اما این گفته قانعی فرد فقط یک اتهام و جعل نیست او با این پیام میخواهد به مخاطبش که مردم مخالف جمهوری اسلامی هستند، بگوید زیادی با جمهوری اسلامی مخالفت نکنید همین احزاب که در حال جنگ هم بودند، اکنون قرارداد امضا کرده اند که اسلحه را کنار بگذارند. این بیان مرد رندی از تحولات کردستان بسیار زیرکانه و حساب شده است. و برای اطمینان دادن به مخاطب که فکر کند این گفته ها درست است میگوید “اگر این نکات را میگویم متکی به اسناد تاریخی و گفته شخصیتهای است که من با آنها حرف زده ام.” من همینجا خطاب به این آقا میگویم که نه سندی در دست دارید و نه فرد صلاحیت داری میتواند چنین جعلیاتی را بیان کند. بنابراین تنها راه چک کردن صحت و سقم این موضوع قاعدتا باید انتشار آن اسناد باشد. لطفا در مقابل تکذیبیه من آن اسناد را منتشر کنید تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد.
در ضمن در مورد کمک مالی ای که این احزاب میگرفتند اکنون بیشترش را از طالبانی و بارزانی میگیرند. در مورد کمک گرفتنشان من جوابگوی سیاست آنها نیستم. اما صرفنظر از هر اختلاف عمیقی که با این جریانات داشته باشم، تحریف وقایع و تحولات کردستان به نفع جمهوری اسلامی را نباید اجازه داد. اینها اپوزیسیون راست و چپ در یک جنبش علیه جمهوری اسلامی هستند. میشود آنها را نقد کرد و ما این کار را کرده ایم. اما در مقابل رژیمی قاتل و فاسد مثل جمهوری اسلامی و “محققین” و “ژورنالیست” هایش اجازه تحریف تاریخ را نمیدهیم.
قانعی فرد در ادامه توجیه حاکمیت جمهوری اسلامی میگوید: “در مورد انتخابات مجلس شورای اسلامی هم بگویم که دمکراسی از صندوق رای در می آید و باید در انتحابات شرکت کرد. در کردستان هم بر خلاف سیاست تحریم احزاب اپوزیسیون مردم در انتحابات شرکت کردند. مردم از احزاب جلو تر هستند مردم میدانند صندوق رای میتواند ضامن موفقیت آنها باشد و این آن نکته ای است که گفتم مردم از احزاب جلوتر هستند. احزاب نظرشان تحریم بود و مردم نظرشان شرکت در انتحابات”.
اولا کسی که این نمایش مسخره و مشمئز کننده جمهوری اسلامی را انتخابات بنامد زیادی از تمدن و توقع جامعه بشری بدور است. دوما این موضوع انتخابات در جمهوری اسلامی آنچنان بی آبرو و بی اعتبارشده است که حتی اصلاح طلبان حکومتی و بخشی از طرفداران مفتی زاده هم آنرا قبول ندارند. این سیاست مقامات بالای جمهوری اسلامی و مشخصا محسن رضایی و رفسنجانی است که ضمن غرو لندهایشان همیشه نگران سست شدن پایه های رژیمشان هستند و با این نوع پروپاگاند میخواهند در چشم مردم خاک بپاشند.
او در ادامه دفاعش از جمهوری اسلامی و مخالفت با احزاب اپوزیسیون در کردستان میگوید: “در جامعه ایرانی شلیک کردن گلوله به سینه سرباز ایرانی منفور است چه قبلا و چه حالا”.
از منظر قانعی فرد شلیک کردن به سینه مردم کردستان و اعدام های دسته جمعی و بدون محاکمه و زندانی کردن مخالفین و تجاوز به دختران و پسران مردم در زندان و شکنجه و اعتراف گیری از آنها و ساختن خاوران و گورهای دسته جمعی مباح است و ایرادی ندارد و احتمالا از نظر مردم ایران کار پسندیده ای است!
جنایاتی که جمهوری اسلامی در تمام طول عمر خود مشغول آن بوده است برای قانعی فرد جای هیچ تاملی ندارد. لشکریان اسلام و جمهوری اسلامی برای تجاوز به حقوق مردم باید آزاد باشند و اگر کسی به آنها شلیک کند منفور میشود.! اما دفاع مردم از زندگی و هستی و حرمت و آزادی خود در مقابل لشکریان تجاوزگر که هیچ رحمی به مردم نکرده اند و قتل عام مخالفین را راه انداخته اند منفور است؟!. این اراجیف را قبلا پدر ایشان و رهبر معنوی پدرشان مفتی زاده هم در دفاع از جمهوری اسلامی گفتند و جواب مردم را هم گرفتند. در این سیستم فکری مردم سادیست و مازوخیست هستند و به آزار خود و دیگران عادت دارند و آنرا میپسندند! ولی اگر به پاسدار و شکنجه گر و متجاوزی از طرف مردم معترض شلیک بشود امر منفوری است! این معادله معکوس کل سیستم فکری این پژوهشگر با وفای جمهوری اسلامی را به خوبی بیان میکند. قانعی فرد فكرا و داوطلبانه خودش را مدافع جنایات رژیم علیه مردم میداند و اعمال این جنایات را حق دولتی میداند که در مقابل “نا آرامیها از خودش دفاع کرده است”. او تلاش میکند مثل هر مزدور دیگری جنایات جمهوری اسلامی را موجه و محق جلوه بدهد. مهم نیست او استخدام وزارت اطلاعات هست یانه. مهم این است که تماما در دفاع از رژیم اسلامی و علیه مبارزات حق طلبانه مردم ایستاده است.
و بالاخره در نهایت قانعی فرد آرزوی قلبی و نقش خود را در جواب به یک نفر که او را به همکاری و دفاع از جمهوری اسلامی و همکاری با رفسنجانی و رضایی متهم کرده چنین میگوید: “کاش اینطور بود و میتوانستم کمکی برای زادگاهم باشم.” کسی که این گفته از زبان و قلمش جاری شده و در مصاحبه با تلویزیون اندیشه که گفته میشود با پول و کمک خانواده رفسنجانی اداره میشود اینرا با صدا و تصویر خودش بیشرمانه بیان میکند، مصاحبه کننده ( آقای فروزنده) ضمن تشکر از او برنامه را به پایان میبرد. چه انتظاری باید از این روزنامه نگاران و پژوهشگران داشت. قانعی فرد یك مهره پیش پاافتاده این حكومت است. اما وقتی که با تشکر و دولا راست شدن تعدادی به اسم “روزنامه نگار” مانند فروزنده مواجه میشود، باید به این طیف ملی- مذهبی که خود را پژوهشگر و روز نامه نگار معرفی میکنند به دیده شک نگریست.
پایان
http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/44-mohamad-a/11080-1391-06-28-19-40-17#.UFls737WvwM.facebook
لایکلایک